سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/13696855421.jpg
خاطرات جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی - 7
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 10:13 عصر


بخش سوم


وزارت، نُه دوست دیگرم را نیز همچون من به لندن فراخوانده بود، ولی از بخت بد تنها شش
نفر بازگشتند.
امّا چهار نفر دیگر: یکی  چنانکه دبیرکل گفت  مسلمان شده و در مصر مانده بود و دبیرکل
خشنود بود که او رازش را برملا نکرده است. دیگری به روسیه رفته بود، او در اصل
روسی بود. دبیرکل بسیار نگران به نظر میرسید، نه از جهت بازگشت او به میهنش، بلکه
میپنداشت که او جاسوس روسها برای وزارت مستعمرات بوده و اکنون پس از انجام
مأموریّت به کشور خویش بازگشته است. دبیرکل در مورد نفر سوم گفت: که وقتی در شهر
شایع شده، به این بیماری مبتلا شده و درگذشته است. امّا از « وبا » عماره در نزدیکی بغداد
نفر چهارم خبری در دست نبود، وزارت ردّش را تا شهر صنعا در یمن ( 1) دنبال کرده بود،
گزارشهای او تا یک سال به طور پیوسته به وزارت میرسید، امّا پس از آن، گزارشها قطع
شده بود و وزارت علاوه بر تلاشهایش نتوانسته بود خبری از او به دست آورد. وزارت از
دستدادن این چهار نفر را فاجعه میدانست. زیرا ما در مورد هر فرد به دقّت حساب میکنیم.
ما ملّتی هستیم کوچک با اهداف بزرگ و از دست دادن هر انسانی در این سطح برای ما
فاجعه است.
دبیرکل پس از شنیدن گزارشهای اولیّه ام، مرا به کنفرانسی فرستاد که با حضور گروهی از
کارکنان وزارت مستعمرات به ریاست شخص وزیر تشکیل شده بود. این کنفرانس به
گزارشهای ما شش نفر گوش فرا میداد.
همکارانم و من گزارشهایی از مهمترین فعالیّتهایمان ارائه کردیم. وزیر، دبیرکل و برخی
حاضرین مرا تشویق کردند. امّا من دریافتم که کارکرد من پس از جرج بلکود ( 2) و هنری
فانس ( 3) در درجه سوم قرار دارد.
من از نظر آموزش زبانهای ترکی، عربی، قرآن و شریعت موفقیّت کاملی به دست آورده
بودم، امّا از جهت ارسال گزارشهایی که ضعفهای دولت عثمانی را برای وزارت آشکار
کند، توفیقی نداشتم. کنفرانس پس از شش ساعت کار به پایان رسید. سپس دبیرکل توجّه مرا
به این اشکال جلب کرد. گفتم: وظیفه من آموختن زبان، شریعت و قرآن بود. بنابراین من وقتم
را برای دیگر کارها صرف نکردم، امّا اگر برای سفر آینده به من اعتماد کنید، چنان خواهم
کرد. دبیرکل گفت: بی تردید تو موفّق بودهای امّا من امیدوارم در این بخش نیز توفیق یابی.
همفر! تو در سفر آینده دو وظیفه بر عهده داری:
1 نقطه ضعف مسلمانها را که ما میتوانیم از طریق آن به مسلمانها آسیب برسانیم،
دریابی؛ و این پایه پیروزی بر دشمن است.
2 اگر این نقطه ضعف را یافتی بر آن یورش ببر؛ اگر توانستی چنین کنی بدان که موفّقترینِ
مزدورانی، و شایستگی اخذ نشان افتخار وزارت را داری.
شش ماه در لندن به سر بردم، در این مدّت با دختر عمویم (ماری شوای) که یک سال از من
بزرگتر بود ازدواج کردم. من در این هنگام بیست و دو سال داشتم و او بیست و سه ساله
بود. او دختری باهوش متوسّط، زیبارو و دارای سطح فکری عادی بود. و من در این زمان
بهترین روزهای زندگیم را با وی گذراندم. هنگامی که ما روزها را در انتظار میهمان
. ( جدیدمان سپری میکردیم، وزارت به من دستور داد که باید متوجّه عراق شوم( 4
این دستور باعث تأسّف من شد آن هم هنگامی که در انتظار تولّد کودکم بودم؛ امّا دلبستگی به
میهن و نیز علاقه به مشهور شدن درمیان همکارانم بر احساسات همسری و فرزندی چیره
شد؛ و برخلاف خواست همسرم که میگفت: این سفر را به بعد از به دنیا آمدن کودکمان
موکول کن، آن را پذیرفتم. در روز وداع هر دو به تلخی گریستیم. او به من گفت: حتماً برایم
نامه بفرست و من نیز با نامه از آشیانه تازه طلاییمان به تو خبر خواهم داد؛ این سخن
طوفانی در من به پا کرد تا آنجا که میخواستم از سفر صرفنظر ک نم، ولی احساسات خود را
کنترل کردم و با او خداحافظی کردم و به وزارت رفتم تا آخرین رهنمودها را بشنوم.
شش ماه بعد در بصره ( 5) بودم، عشایری که در آن دو طایفه اسلامی (شیعه و سنّی) زندگی
میکنند، چنانکه برخی اهالی آن عرب و بعضی دیگر فارس و اندک دیگر مسیحی هستند.
برای نخستین بار در زندگی با شیعیان و فارسها دیدار کردم؛ خوب است که در مورد شیعه
و سنّی هم چیزی بگویم. شیعیان پیروان علی بن ابی طالب علیه السلام هستند و او داماد
پیامبرشان بوده است. شوی دخترش فاطمه و پسر عموی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم ،
شیعیان میگویند پیامبرشان محمّد صلی الله علیه و آله و سلم پس از خود، علی را به خلافت
برگزیده و علی و فرزندانش یکی پس از دیگری خلیفه هستند.
به نظر من در مورد خلافت علی، حسن و حسین حقّ با شیعه است، زیرا بر اساس
بررسیهای من، علی ویژگیهای والایی داشته که او را برای رهبری امتیاز میبخشید و بعید
نیست که پیامبر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم ، حسن و حسین علیهما السلام را نیز به
عنوان امام معرفی کرده باشد. این را اهل سنّت نیز انکار نمیکنند. امّا در مورد اینکه
پیامبرمحمّد صلی الله علیه و آله و سلم نه تن از فرزندان حسین را نیز به جانشینی خود
برگزیده باشد تردید دارم، زیرا حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم چگونه از آینده
خبرداشت؟ هنگامیکه او درگذشت حسین کودک بود، او چگونه میدانست که حسین فرزندانی
خواهد داشت و آنان نُه تن خواهند شد. آری اگر محمّد صلی الله علیه و آله و سلم واقعاً پیامبر
بوده ممکن است اینها را از جانب خدا میدانست، چنانکه مسیح نیز از آینده خبر داده است
امّا ما مسیحیان در پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و سلم تردید داریم.
مسلمانان میگویند: قرآن نشانه پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و سلم است، امّامن قرآن را
خواندم و این نشانه را نیافتم. بیتردید قرآن، کتاب بلند مرتبه ای است؛ سطحی فراتر از تورات
و انجیل دارد، که شامل قوانین، نظامها و اخلاقیّات و غیره میباشد.
( آیا این به تنهایی برای اثبات پیامبری محمّد صلی الله علیه و آله و سلم کافی است؟ ( 6
من در کار محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بسیار شگفت زده ام. او یک مرد بیابانی بود که
خواندن و نوشتن را نزد کسی نیاموخته بود، چگونه میتوانست چنین کتاب بلند مرتبه ای
بیاورد؟! او فردی خوشخلق و تیزهوش بوده و هیچ عرب درس خوانده ای همانند او نبوده
است، چه برسد به صحرانشینانی که خواندن و نوشتن نمیدانستند. این از یک طرف، امّا از
( طرف دیگر، آیا این دلیل برای اثبات پیامبری او کافی است؟ ( 7
همواره در پی آن بودم که این حقیقت را دریابم. یکبار این موضوع را با یکی از کشیشان در
لندن در میان گذاشتم، امّا او پاسخ قانع کننده ای به من نداد و از سر تعصّب و دشمنی سخن
گفت.
در ترکیه با شیخ احمد نیز بارها بحث را گشودم امّا هرگز جواب صحیحی نشنیدم، در حقیقت
باید بگویم که من نمیتوانستم به صراحت با شیخ سخن بگویم زیرا میترسیدم رازم برملا
شود و یا به من مشکوک گردد. به هر حال من به حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم
بسیار ارج مینهم؛ بی تردید او در سطح پیامبرانی است که ویژگی هایشان را در کتابها
میخوانیم؛ امّا تاکنون پیامبری او را نپذیرفته ام. البتّه به فرض اینکه وی را پیامبر ندانیم فردی
که به او احترام میگذارد نمیتواند او را همچون دیگر برجستگان بداند؛ بی تردید او برتر از
آنان و والاتر ازهمه هوشمندان بوده است...

ادامه دارد...



کلمات کلیدی : مستر همفر
خاطرات جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی - 6
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 8:17 عصر

ادامه خاطرات مستر همفر...


 او هنگامی که میخواست مرا آموزش دهد وضوی نماز میگرفت و از من هم میخواست که
 چون او وضو بگیرم و روی به قبله بنشینم.
 گفتنی است وضو یکی از شستشوهای مسلمانان میباشد. ابتدا روی را میشویند،  سپس دست
 راست را از انگشتان تا آرنج و آنگاه دست چپ را به همین گونه، پس از آن بر سر، پشت
 گوشها و گردن دست میکشند و سرانجام پاهایشان را میشویند.
 میگویند گرداندن آب در دهان و به بینی کشاندن آن پیش از وضو بسیار نیکو است.
 استفاده از مسواک برایم بسیار دشوار بود  و آن چوبی است که برای تمیز کردن  دندانهایشان پیش

از وضو به دهان میبرند. من معتقد بودم این چوب برای دهان و دندانها زیان آور
است، گاهی نیز دهان را زخم میکرد و از آن خون میامد.  امّا من ناگزیر از این کار بودم
زیرا مسواک زدن سنّت مؤکد پیامبرشان حضرت محمّد صلی الله علیه و آله و سلم بود و آنها
فضیلتهای بسیاری برای آن برمیشمردند.
هنگامی که در استانبول به سر میبردم پولی به خادم مسجد میپرداختم و شبها نزدش
میخوابیدم. او فردی تندخو بود، نامش مروان افندی که نام یکی از یاران پیامبر صلی الله
علیه و آله و سلم بوده است و این خادم به این نام فرخنده افتخار میکرد. به من میگفت: اگر
خدا به تو فرزندی داد نام او را مروان بگذار زیرا او یکی از شخصیّتهای بزرگ و مجاهد
اسلام بود.
شام را آن خادم برایم فراهم میکرد و با هم تناول میکردیم. جمعه (عید مسلمانان) را کار
نمیکردم و دیگر روزها نجاری کار میکردم، او مزد اندکی به صورت هفتگی به من
میپرداخت. چون من تنها صبحها سر کار بودم و مزد من نصف مزد دیگر کارگرها بود. نام
نجّار خالد بود که به هنگام بیکاری پیرامون فضیلتهای خالد بن ولید پرحرفی میکرد. خالد
بن ولید یک سردار اسلامی و از اصحاب پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم بوده و برای اسلام
  بسیار رنج کشیده است
وی از آن اندوهگین بود که امیرالمؤمنین عمر بن الخطاب به هنگام خلافتش، خالد بن ولید را
بر کنار کرد.
خالد، نجّار بسیار بداخلاق و تندمزاجی بود. او به من اطمینان داشت امّا من دلیلش را
نمیدانستم. شاید سبب این اعتمادش آن بود که من حرف شنو و مطیع بودم و در امور دین و
مغازه اش با او بحث نمیکردم. او در خلوت از من درخواست لواط میکرد، این کار به گفته
شیخ احمد برای آنها مؤکد منع شده است، امّا خالد در واقع اعتقادی به دین نداشت، اگر چه به
ظاهر و پیش دوستانش به آن تظاهر میکرد. او به نماز جمعه میرفت، امّا نمیدانم که در
روزهای دیگر نماز میخواند یا نه؟ ولی من از این کار خودداری میکردم، به گمانم او با
سلانیک  یهودی   ودیگر کارگرانش چنین میکرد. یکی از کارگران جوان و زیبا از
بود که مسلمان شده بود، گاهی با خالد به قسمت پشت مغازه که انبار چوب بود میرفتند و
وانمود میکردند که میخواهند انبار را مرتب کنند، امّا من میدانستم که آنها در پی انجام کار
دیگری هستند.
من در مغازه غذا میخوردم و برای نماز به مسجد میرفتم. تا وقت نماز عصر در مسجد
میماندم و پس از نماز راهی خانه شیخ احمد میشدم. در خانه او دو ساعت به آموختن قرآن
و زبانهای ترکی و عربی میپرداختم. هر آدینه زکات پولی را که در یک هفته به دست آورده
بودم به وی میپرداختم. این زکات در واقع رشوه ای بود که من برای تداوم روابط به او
میدادم تا مرا بهتر آموزش دهد. او در آموزش قرآن، مبانی اسلام و ریزه کاریهای دو زبان
عربی و ترکی از چیزی فروگذاری نمیکرد.
هنگامی که شیخ احمد دریافت که من همسر ندارم از من خواست که با یکی از دخترانش
ازدواج کنم. من خودداری کردم و گفتم: که ناتوانم و چون دیگر مردان قادر به ازدواج نیستم.
البتّه پس از آنکه او بر این کار پافشاری کرد و تهدید کرد روابطش را با من خواهد برید، این
عذر را آوردم. وی گفت: ازدواج سنّت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم است. پیامبر گفته
 هر کس از سنت من سرپیچی کند از من نیست است.
من چاره ای ندیدم جز آنکه این بیماری دروغین را بهانه کنم. شیخ این سخن را پذیرفت و
پیوندهای دوستانه و محبت آمیز دوباره بازگشت.
پس از دو سال اقامت در استانبول اجازه گرفتم که به وطنم بازگردم امّا شیخ نپذیرفت. او
گفت: چرا میخواهی بروی؟ در استانبول هر چه دلت بخواهد و چشمانت بپسندد فراهم است.
خدا، دین و دنیا را در آن گرد آورده است. و افزود تو پیش از این گفتی که پدر و مادرت
مرده اند و برادری هم نداری؛ پس در همین شهر مسکن اختیار کن. شیخ به دلیل دوستی با من
پافشاری میکرد که بمانم من هم به او بسیار دلبسته شده بودم، امّا وظیفه ملّی مرا به بازگشت
به لندن و ارائه گزارش مشروح از اوضاع پایتخت خلافت و دریافت دستورات جدید فرا
میخواند.
در مدّت اقامتم در استانبول ماهانه گزارشی از تحوّلات و مشاهداتم برای وزارت مستعمرات
میفرستادم. به یاد دارم که یکبار در گزارشم درخواست صاحب مغازه را در مورد لواط
آوردم. پاسخ شگفت آور آن بود که اگر این کار در دستیابی به هدف کمک میکند اشکالی
ندارد.
هنگامی که پاسخ را خواندم آسمان گرد سرم چرخید. با خود اندیشیدم چگونه رؤسای من از
فرمان دادن به چنین کار زشتی شرم نمیکنند؟ امّا ناگزیر بودم که این جام را تا پایان بنوشم،
بنابراین کارم را ادامه دادم و لب فرو بستم. در روز وداع با شیخ، او با چشمان اشکبار به
من گفت: فرزندم خدا به همراهت. اگر به این شهر بازگشتی و مرا زنده نیافتی به یادم باش؛
ما در روز بازپسین یکدیگر را نزد پپامبر صلی الله علیه و آله و سلم خواهیم دید. من نیز
واقعاً بسیار اندوهگین شدم و اشکهای گرمی فشاندم امّا وظیفه مهمتر از احساسات بود.

 



کلمات کلیدی : مستر همفر
خاطرات جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی - 5
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 3:58 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه خاطرات مستر همفر


با عالم کهنسالی برخورد کردم به نام احمد افندم که در خوشنفسی، پرحوصلگی، پاک باطنی
و خیرخواهی، بهترین مردان دینیمان را همچون او نیافته بودم. او شب و روز میکوشید تا
همچون پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم شود که او را برترین نمونه میدانست. هرگاه نام او
را میبرد چشمانش پر از اشک میشد. خوشبختانه او حتّی یکبار هم از ریشه و آسان من
نپرسید. او مرا محمّد افندی صدا میکرد. آنچه میپرسیدم به من میآموخت و وقتی فهمید که
من درکشورشان میهمان هستم و برای کار و زندگی در سایه خلیفه پیامبر رفته ام، با من
بسیار مهربانی کرد. اینها دلایلی بود که من برای زندگی در استانبول ارائه کرده بودم.
به شیخ گفتم: من جوانی هستم که پدر و مادرم را از دست داده ام. برادری هم ندارم آنان برایم
ثروتی به ارث گذاشته اند. من اندیشیدم که قرآن و سنّت بیاموزم و لذا به پایتخت اسلام آمده ام
که به دین و دنیا برسم. شیخ به من بسیار خوش آمد گفت. او با کلماتی که عیناً میآورم گفت:
به چند دلیل احترام تو لازم است:
1 تو مسلمانی و مسلمانان برادرند.
 : 2 تو میهمانی و پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گفته است:: میهمان را نوازش کنید »
3 تو جوینده دانشی و اسلام بر بزرگداشت جویندگان دانش پای می فشارد.
 4 تو در پی کسبی و در خبر است که: کاسب دوست خداست »
از این مسایل بسیار شگفت زده شده، با خود گفتم: چه خوب بود مسیحیّت چنین حقایق تابناکی
داشت و تعجّب کردم که چرا اسلام با چنین مرتبه والایی به دست این حاکمان سرکش و
عالمان بی اطّلاع از زندگی بدین پایه ناتوان و پست شده است.
به شیخ گفتم: میخواهم قرآن کریم را بیاموزم. او از این درخواست من شادمان شد و آموزش
سوره حمد و تفسیر مفاهیم آن را آغاز نمود. تلفظ برخی از کلمات برایم دشوار بود و گاه
  حتّی در نهایت، مشقّت میدیدم. به یاد میآورم که تلفظ جمله( وَ عَلیَ اُمَمٍمِمَّنْ مَعَکَ)
 را پس از دهها بار تکرار در طول یک هفته آموختم. زیرا شیخ گفته بود باید چنان ادغام کنی که
پدیدار شود. بدین ترتیب من در طول دو سال کامل قرآن را از ابتدا تا انتها « میم » هشت
خواندم ...

ادامه دارد...

 


(براستی که جای تأسف و غم و اندوه فراوان دارد که جاسوس انگلیسی برای جلب نظر اربابان خود و شکست اسلام ، به مدت 2 سال بر روی قرآن کار کند و اما بسیاری از مسلمانان برای رضای خدا  هم دست به چنین کاری نمی زنند ...)

 



کلمات کلیدی : مستر همفر
خاطرات جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی - 4
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 11:36 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه خاطرات مستفر همفر انگلیسی ...

 
بخش دوم
در سال 1710 وزارت مستعمرات من را به مصر، عراق، تهران، حجاز و استانبول فرستاد
تا اطّلاعات کافی برای ضعیف کردن مسلمانان و چیرگی بیشتر بر آنان به دست آورم.
همزمان نه نفر دیگر از بهترین کارمندان وزارت که فعالیّت، نشاط و دلبستگی کافی برای
تحکیم سلطه بریتانیا بر امپراطوری عثمانی و دیگر کشورهای اسلامی را داشتند، به مناطق
مختلف اعزام شدند. وزارت پول کافی،اطّلاعات لازم، نقشه های مربوطه و نامهای حاکمان،
سران قبایل و عالمان را در اختیار ما قرار داد. این سخن دبیرکل را هنگامی که به نام مسیح
ما را بدرود میداد، فراموش نمیکنم.
.» آینده کشور ما در گرو موفقیّت شماست، آنچه در توان دارید کوتاهی نکنید » : او گفت
من با هدف دوگانگی، راهی استانبول مرکز خلافت اسلامی شدم در لندن زبانهای ترکی،
عربی (زبان قرآن) و پهلوی (زبان ایرانیان) را آموخته بودم ولی حالا باید زبان ترکی (زبان
مسلمانان ترکیه) را تکمیل مینمودم. آموختن زبان با دانستن زبان آن طوری که بتوان مانند
مردم آن کشور سخن گفت تفاوت دارد. نخست چند سال طول میکشد امّا دومی چند برابر به
درازا خواهد کشید و من باید زبان را با همه ریزه کاریهایش چنان میآموختم که مورد
بدگمانی قرار نگیرم.
امّا در این مورد نگرانی زیادی نداشتم. زیرا مسلمانان تسامح، سعه صدر و خوشگمانی را
از پیامبرشان آموخته اند و بدگمانی نزد آنها چون بدگمانی برای ما نیست. حکومت ترکان نیز
در رتبه ای نبود که بتواند جاسوسان و مزدوران را باز شناسد. این حکومت آنچنان ناتوان و
از هم گسیخته بود که خاطر ما را آسوده میکرد.
پس از یک سفر خسته کننده به استانبول رسیدم. خود را محمّد نامیدم و به مسجد (جایگاه
گردهمایی و عبادت مسلمانان) رفتم. نظم، پاکیزگی و فرمانبرداری آنان شگفت زده ام کرد.
با خود گفتم: چرا ما با این انسانها میجنگیم؟ چرا میکوشیم آنها را درهم بکوبیم و
دستاوردهایشان را برباییم؟ آیا مسیح ما را بدین کار سفارش کرده است؟ امّا زود این اندیشه
اهریمنی را از خود دور کردم و دوباره اراده نمودم که این جام را تا پایان بنوشم. ...

ادامه دارد...



کلمات کلیدی : مستر همفر
خاطرات جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی - 3
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 11:13 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه قسمت دوم...

2 روزگاری اسلام دین زندگی بوده که سروری داشته، و برده خواندن سروران دشوار است
.
غرور سروری  حتّی در هنگام ناتوانی و عقب ماندگی  انسان را به سوی برتری میخواند.
ما هم نمیتوانستیم تاریخ اسلام را وارونه کنیم تا مسلمانان احساس کنند که سروریِ گذشته
آنها در شرایط ویژهای به دست آمده است و اکنون آن زمان سپری شده و بازنخواهد گشت.
3 ما اطمینان نداشتیم که عثمانیها و پادشاهان ایران آگاه نشوند و برنامه های سلطه گرانه ما
را در هم نریزند.
البتّه این دو حکومت چنانکه اشاره شد بسیار ناتوان شده بودند امّا وجود یک حکومت مرکزی
با حاکمیّت و پول و اسلحه که مردم فرمانبردار آن بودند امری نگران کننده است.
4 ما از عالمان مسلمان بسیار نگران بودیم.
علمای الازهر، عراق و ایران استوارترین سد در برابرخواسته های ما محسوب میشدند، آنان
از اصول زندگی معاصر کاملاً بی اطّلاع بودند، بهشتی را که قرآن مژده داده بود هدف خود
قرار داده بودند، و حاضر نبودند سر سوزنی از اعتقادات خود دست بردارند، و مردم از آنها
پیروی میکردند و حکومت همچون موش هراسان از گربه، از آنها میترسید، البتّه اهل تسنّن
نسبت به شیعیان، کمتر از علمای خود فرمانبری داشتند، زیرا آنان هم سلطان و هم شیخ
الاسلام را حاکم میدانند، در حالی که شیعیان حکومت را تنها شایسته عالمان میدانند و به
سلطان اهمیّت کافی نمیدهند؛ امّا این تفاوت چیزی از نگرانی وزارت مستعمرات و حاکمان
بریتانیای کبیر نمیکاست.
ما کنفرانسهای بسیاری تشکیل دادیم تا برای این مسایل نگران کننده راه حلهایی بیابیم امّا هر
بار با بنبست روبرو میشدیم. گزارشهای رسیده از جاسوسها و مزدوران نیز ناامید کننده
بود، همچون نتایج کنفرانسها که یا صفر بود و یا زیر صفر، ناامیدی در ما راهی نداشت
زیرا ما خود را با تلاش پیوسته و صبر بی پایان آموخته بودیم.
به یاد دارم که یک بار کنفرانسی با حضور شخص وزیر وبزرگترین کشیشان و تعدادی از
کارشناسان برپا کرده بودیم، افرادحاضر در جلسه بیست نفر بودند بیش از سه ساعت گفتگو
کردیم و کنفرانس را بدون نتیجه به پایان بردیم.
ناامید نشوید! مسیح پس از سیصد سال شکنجه، و تبعید و کشته شدن خود و » : امّا اسقف گفت
پیروانش به حکومت رسید. شاید هم او از ملکوت نظر لطفی بیفکند و ما موفق شویم حتّی پس
از سیصد سال کفار را از مراکزشان بیرون برانیم. ما باید به ایمان استوار و بردباری
بی پایان مجهّز شویم و از همه وسایل و راهها برای تسلّط و ترویج مسیحیّت در سرزمینهای
مسلمانان بهره ببریم، اگر چه پس از قرنها به نتیجه برسیم؛ که پدران برای فرزندان
». می کارند
یک بار کنفرانسی در وزارت تشکیل شد که در آن نمایندگانی ازبریتانیای کبیر، فرانسه و
روسیه در بالاترین سطوح حضور داشتند: دیپلماتها و دینمردان. خوشبختانه من به دلیل
پیوندهای نزدیک با وزیر در این کنفرانس شرکت داشتم. اعضای کنفرانس به طورگسترده ای
مشکلات مسلمانان را مورد بررسی قرار دادند. آنان راههای افزایش فشار بر مسلمانان، جدا
نمودن آنها از باورهایشان و بازگرداندن آنها به حوزه ایمان را مطرح کردند  همچنان که
اسپانیا پس از قرنها جنگ با مسلمانان بربر به حوزه ایمان بازگشت  امّا نتیجه در سطح
به سوی ملکوت » مطلوب نبود. من مشروح گفتگوهای این کنفرانس را در کتابی به نام
نگاشتم. « مسیح
کندن ریشه های درختی که در شرق و غرب زمین گسترش یافته دشوار است امّا باید به هر
بهایی از دشواریهای این کار کاست. مسیحیّت باید گسترش یابد و این مژده خود مسیح، به
ما است. امّا محمّد صلی الله علیه و آله و سلم از شرایط زمانی انحطاط شرق و غرب سود
جست و با پایان دوران انحطاط باید این فرصت از میان میرفت که خوشبختانه چنین شد.
کار مسلمانان به انحطاط گرایید و آشورهای مسیحی رو به پیشرفت نهادند و اکنون هنگام آن
رسیده است که آنچه را طیّ قرنها از دست داده ایم با فداکاری باز ستانیم. حکومت نیرومند
بریتانیای کبیر در این روزگار لوای این مبارزه فرخنده را در دست گرفته است.

 

ادامه دارد...



کلمات کلیدی : مستر همفر
خاطرات جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی - 2
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 3:39 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

ادامه خاطرات مستر همفر جاسوس انگلیسی در کشورهای اسلامی...

...کشور بریتانیا از هند به دلیل وجود قومیّتهای مختلف، ادیان متفاوت، زبانهای گوناگون و
منافع بسیار در صورت برخورد با آن موارد نگرانی نداشت. چنانکه چین نیز نمیتوانست
نگران کننده باشد. زیرا ادیان بودا و آنفوسیوس که بیشتر مردم آن آشور پیرو آنها بودند
انگیزه قیام را در آنان برنمیانگیخت. اینها دو دین مرده ای هستند که به مسایل اجتماعی
کاری ندارند و تنها به ابعاد درونی میپردازند و احتمال ضعیف داشت که احساسی ملّی در
میان مردم این دو منطقه پدید بیاید.
بنابراین بریتانیای کبیر از این دو منطقه نگرانی نداشت. ما از امکان به وجود آمدن تحوّلاتی
در آینده نیز غافل نبودیم و برنامه های دراز مدّتی را برای گسترش تفرقه، نادانی، فقر، و گاه
بیماری، در این کشورها برنامه ریزی کردیم. پیدا کردن پوشش مناسب برای این اهداف نیز
دشوار نبود، پوششهایی با ظاهر جذّاب و خیره کننده و باطنی استوار، که با تمایلات روحی
مردم در این مناطق متناسب بود.
اگر چه دارو » : برای توصیف کار ما، میتوان از یک مثل قدیمی بودایی یاد آرد که میگوید
.» تلخ است امّا به گونه ای رفتار کن که بیمار آن را با شیرینی میل کند
امّا اوضاع کشورهای اسلامی ما را نگران میکرد. ما با این مرد بیمار ( 1) قراردادهایی
بسته بودیم که همه آن به نفع ما بود.
کارشناسان وزارت مستعمرات نیز بر این باور بودند که این مرد کمتر از یک قرن آینده
نفسهای آخرش را خواهد کشید. ما همچنین قراردادهای پنهانی با دولت ایران بسته بودیم و
نیز جاسوسها و مزدورانی در این دو کشور به کار گرفته بودیم. رشوه، فساد اداری
وسرگرمی پادشاهان با زنان زیبا مانند موریانه در آنها نفوذ کرده بود ولی با این همه
برنامه ریزی به دلایل زیر ما به نتایج کار اطمینان نداشتیم:
1 نیروی اسلام در جان فرزندانش.
یک فرد مسلمان در پیروی از اسلام استوار است. همچنان که اسلام در جان یک مسلمان،
همانند مسیحیّت در دل آشیشها و راهبان میباشد، که جان میدهند ولی دست از مسیحیّت
برنمیدارند، خطر وجود مسلمانان شیعه در ایران، از این هم بیشتراست زیرا آنان مسیحیان
را کافر و نجس میدانند. مسیحی در نگاه یک شیعه همچون نجاستی است که یکی از دستان ما
را آلوده آرده است و باید در پاک کردن آن بکوشیم.
وقتی از یک نفر آنان پرسیدم چرا در مسیحیان اینگونه مینگرید، در پاسخ گفت: پیامبر اسلام
انسان حکیمی بود و به این وسیله میخواست پیرامون کافران نوعی فشار اجتماعی ایجاد
نماید تا آنان احساس تنگی و ترس کنند تا به سوی خدا و دین درست هدایت شوند چنانکه
حکومتها هرگاه از کسی احساس خطر کنند او را در فشار قرار میدهند تا دوباره مطیع
وفرمانبردار گردد. منظور از نجاستی هم که گفته شد نه پلیدی ظاهری بلکه نجاست معنوی
است و نه تنها مسیحیان که همه کافران را فرامیگیرد، حتّی مجوسانی که ساکنان ایران
باستان بوده اند.
به او گفتم: مسیحیان به خدا، نبوّت و معاد باور دارند، چرا آنان را نجس میدانید؟ او گفت: به
دو دلیل، نخست اینکه آنها پیامبریِ محمّد صلی الله علیه و آله و سلم را انکار میکنند و این به
معنای دروغگو خواندن پیامبراست، و ما در برابر آن میگوییم که شما مسیحیان نجس هستید
. ( زیرا بر مبنای عقل، هرکس آزار رساند، میتوان او را آزار داد( 2
دوم آنکه آنها به پیامبران الهی نسبتهای ناروا میدهند، مثلاً میگویند مسیح شراب مینوشید
و او نفرین شده بود چون به صلیب کشیده شد.
من برآشفته گفتم: مسیحیان اینگونه نمیگویند، او گفت: تو نمیدانی، در کتاب مقدس آنها
چنین سخنانی است، من با آنکه میدانستم این مرد در مورد دوم دروغ میگوید سکوت کردم؛
3) البتّه او در مورد اوّل درست میگفت و من نمیخواستم که با او بحث کنم زیرا من در )
جامه مسلمانی بودم و میترسیدم که به من مشکوک شوند، از اینرو همواره از مسایل جنجالی
دوری میجستم. ...

ادامه دارد...



کلمات کلیدی : مستر همفر
جاسوس انگلیس در کشورهای اسلامی - 1
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 12:9 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

(مطالعه کتاب خاطرات مستر همفر، برای مسلمانان چه شیعه و چه سنی نیاز می باشد . چون این کتاب براحتی تهیه نمی شود انشاءالله این کتاب را برای شما عزیزان می آوریم تا این نیاز برطرف شود.)
کتاب حاضر ، در مورد خاطرات همفر ، جاسوس انگلیسی در ممالک اسلامی است . او در
این کتاب از مأموریتش به کشورهای مصر ، عراق ، ایران ، حجاز و استانبول مرکز خلافت
( عثمانی ) و هدفش از این مأموریت که جمع آوری اطلاعات کافی به منظور جستجوی
راههای درهم شکستن مسلمانان و نفوذ استعماری در ممالک اسلامی بود و از مسائلی که در
این مأموریت برای او پیش می آید ، یاد می آند.
این ماموریت های مخفیانه مربوط به زمانی است که قدرت و شوکت امپراطوری عثمانی رو
به ضعف و سستی گذاشته شده بود و دشمنان اسلام در پی آن بودند که با وبران کردن پایه
های اعتقادی مسلمانان ضربه ای اساسی بر جامعه های اسلامی وارد کنند.در مقدمه ترجمه
انگلیسی نسخه اصلی این کتاب که در بمبئی چاپ شده،آمده است:در حین جنگ جهانی دوم،
آلمانها خاطرات این جاسوس انگلیسی را به صورت یک داستان دنباله دار در مجله اشپیگل
منتشر کردند و در مجموعه که با عنوان اعترافات همفر چاپ می شد از چهره ی امپریالیسم
انگلیس پرده برداشتند و اینک خلاصه ای از آن خاطرات را با شما مرور میکنیم.
این کتاب مجموعه خاطرات جاسوس انگلیس  مستر همفر  در کشورهای اسلامی است. او
با سالها تلاش و کوشش، مأموریت پنهانی خود را با موفقیّت به انجام رسانید.
این مأموریّت مربوط به زمانی است که قدرت و شوکت امپراطوری عثمانی رو به ضعف و
سستی نهاده بود و دشمنان اسلام در پی آن بودند که با ویران کردن پایه های اعتقادی
مسلمانان، ضربه ای اساسی بر جوامع اسلامی وارد سازند. آنان میکوشیدند تا باورهایی که
مسلمانان را بیدار و آگاه میساخت و میان آنها همدلی و اتّحاد ایجاد میکرد و باورهایی که
فرقه های گوناگون اسلامی بر آن پای میفشردند و سلامت فکری، روانی و اجتماعی آنان را
تأمین مینمود از میان بردارند.
در مقدّمه ترجمه انگلیسی این کتاب که در بمبئی چاپ شده آمده است: در خلال جنگ جهانی
دوم، آلمانیها خاطرات مستر همفر را به صورت یک مجموعه دنباله دار در مجلّه اشپیگل
منتشر کردند و در این مجموعه آه با عنوان اعترافات همفر چاپ میشد از چهره امپریالیسم
انگلیس پرده برداشتند.
پس از جنگ جهانی دوم یک مجلّه فرانسوی، ترجمه فرانسه این خاطرات را منتشر نمود.
سپس دانشجویی لبنانی خاطرات همفر را از فرانسه به زبان عربی باز گردانید و در بیروت
منتشر آرد.
ترجمه فارسی این کتاب که هم اکنون در دست شماست از روی نسخه عربی انجام گرفته
است.
مترجم این اثر دکتر محسن مؤیدی است
به امید دل بستن همه مسلمانان به باورهای راستین اسلام و چنگ زدن آنان به دستورات
متعالی این آیین جاویدان.


بخش اوّل
از گذشته های دور حکومت بریتانیای کبیر مانند امروز در این اندیشه بود که امپراطوری
بزرگ و گسترده خود را چگونه حفظ کند: امپراطوری که آفتاب هیچگاه در آن غروب
نمیکرد. بریتانیا در مقایسه با مستعمرات خود همچون هند، چین و خاورمیانه، کشوری
کوچک بود. اگر چه ما در بخشهای بزرگی از این کشورها حکومت دست نشانده نداشتیم و
کار را خود مردم انجام میدادند، امّا سیاستهای فعّال و موفقیّت آمیز ما در این آشورها به
پیش میرفت، و ما به سوی حاکمیّت کامل بر آنها گام برمیداشتیم.
بنابراین ما باید به دو نکته میاندیشیدیم:
1 در مناطقی که بر آنها تسلّط پیدا کردیم حاکمیّت خود را حفظ کنیم.
2 بخشهایی که هنوز زیر سلطه ما نیستند به مستعمرات خود بیفزاییم.
وزارت مستعمرات برای هر یک از این کشورها کمیسیون خاصّی برگزید تا به بررسی این
مسایل بپردازد. و من خوشبختانه از ابتدای ورود به این وزارت مورد اعتماد وزیر بودم؛ و
کار در کمپانی هند شرقی به من سپرده شد. این کمپانی اگر چه هدف آشکارش بازرگانی بود
در حقیقت راههای تسلّط بر هند و به چنگ آوردن سرزمینهای دور شبه قاره هند را جستجو
میکرد. ...

حتماً ادامه این خاطرات عبرت آموز را دنبال بفرمائید.



کلمات کلیدی : مستر همفر


 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ

Free counter and web stats