سفارش تبلیغ
صبا ویژن
http://up.p30room.ir/uploads/13696855421.jpg
سخت ترین روزها
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 2:57 عصر

بسم الله الرحمن الرحیم

سخت ترین روزگار براى شیعه 
سخت ترین زمان براى شیعه در تاریخ تشیّع ، همان زمان حکومت بیست ساله معاویه بود که شیعه هیچگونه مصونیتى نداشت و اغلب شیعیان اشخاص شناخته شده و مارک دار بودند و دو تن از پیشوایان شیعه (امام دوم و امام سوم ) که در زمان معاویه بودند، کمترین وسیله اى براى برگردانیدن اوضاع ناگوار در اختیار نداشتند حتى امام سوم شیعه که در شش ماه اول سلطنت یزید، قیام کرد با همه یاران و فرزندان خود شهید شد، در مدت ده سالى که در خلافت معاویه مى زیست تمکن این اقدام را نیز نداشت .
اکثریت تسنن ، این همه کشتارهاى ناحق و بى بندوباریها را که به دست صحابه و خاصه معاویه و کارگردانان وى انجام یافته است ، توجیه مى کنند که آنان صحابه بودند و به مقتضاى احادیثى که از پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رسیده ، صحابه مجتهدند و معذور و خداوند از ایشان راضى است و هر جرم و جنایتى که از ایشان سربزند معفو است !!! ولى شیعه این عذر را نمى پذیرد؛ زیرا:
اولاً:
معقول نیست یک رهبر اجتماعى مانند پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى احیاى حق و عدالت و آزادى برپا خاسته و جمعى را هم عقیده خود گرداند که همه هستى خود را در راه این منظور مقدس گذاشته آن را لباس تحقق بخشند و وقتى که به منظور خود نایل شد، یاران خود را نسبت به مردم و قوانین مقدسه خود آزادى مطلق بخشد و هر گونه حق کشى و تبهکارى و بى بندوبارى را از ایشان معفو داند؛ یعنى با دست  و ابزارى که بنایى را برپا کرده با همان دست و ابزار آن را خراب کند.
وثانیا:
این روایات که صحابه را تقدیس و اعمال ناروا و غیر مشروع آنان را تصحیح مى کند و ایشان را آمرزیده و مصون معرفى مى نماید از راه خود صحابه به ما رسیده و به روایت ایشان نسبت داده شده است و خود صحابه به شهادت تاریخ قطعى با همدیگر معامله مصونیت و معذوریت نمى کردند، صحابه بودند که دست به کشتار و سب و لعن و رسوا کردن همدیگر گشودن و هرگز کمترین اغماض و مسامحه اى در حق همدیگر روا نمى داشتند.
بنابر آنچه گذشت ، به شهادت عمل خود صحابه ، این روایات صحیح نیستند و اگر صحیح باشند مقصود از آنها معناى دیگرى است غیر از مصونیت و تقدیس قانونى صحابه .
و اگر فرضا خداى متعال در کلام خود، روزى از صحابه در برابر
خدمتى که در اجراى فرمان او کرده اند اظهار
  رضایت فرماید، معناى آن ، تقدیر از فرمانبردارى گذشته آنان است نه اینکه در آینده مى توانند هر گونه نافرمانى که دلشان مى خواهد بکنند.
استقرار سلطنت بنى امیه 
سال شصت هجرى قمرى معاویه درگذشت و پسرش یزید طبق بیعتى که پدرش از مردم براى وى گرفته بود زمام حکومت اسلامى را در دست گرفت .
یزید به شهادت تاریخ ، هیچگونه شخصیت دینى نداشت ؛ جوانى بود حتى در زمان حیات پدر، اعتنایى به اصول و قوانین اسلام نمى کرد و جز عیاشى و بى بندوبارى و شهوترانى سرش نمى شد و در سه سال حکومت خود، فجایعى راه انداخت که در تاریخ ظهور اسلام با آن همه فتنه ها که گذشته بود، سابقه نداشت .
سال اول ، حضرت حسین بن على علیه السّلام را که سبط پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم بود با فرزندان و خویشان و یارانش با فجیعترین وضعى کشت و زنان و کودکان و اهل بیت پیغمبر را به همراه سرهاى بریده شهدا در شهرها گردانید
  و در سال دوم ، ((مدینه )) را قتل عام کرد و خون و مال و عرض مردم را سه روز به لشکریان خود مباح ساخت  و سال سوم ، ((کعبه مقدسه )) را خراب کرده و آتش زد!!  و پس از یزید، آل مروان از بنى امیه زمام حکومت اسلامى را - به تفصیلى که در تواریخ ضبط شده - در دست گرفتند حکومت این دسته یازده نفرى که نزدیک به هفتاد سال ادامه داشت ، روزگار تیره و شومى براى اسلام و مسلمین به وجود آورد که در جامعه اسلامى جز یک امپراطورى عربى استبدادى که نام خلافت اسلامى بر آن گذاشته شده بود، حکومت نمى کرد و در دوره حکومت اینان کار به جایى کشید که خلیفه وقت (ولید بن یزید) که جانشین پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم و یگانه حامى دین شمرده مى شد، بى محابا تصمیم گرفت بالاى خانه کعبه غرفه اى بسازد تا در موسم حج در آنجا مخصوصا به خوش گذرانى بپردازد !!
خلیفه وقت [ولید بن یزید] قرآن کریم را آماج تیر قرار داد و در شعرى که خطاب به قرآن انشاء کرد گفت : روز قیامت که پیش خداى خود حضور مى یابى بگوى خلیفه مرا پاره کرد!!
 
البته شیعه که اساسا اختلاف نظر اساسى شان با اکثریت تسنن در سر دو مسئله خلافت اسلامى و مرجعیت دینى بود، در این دوره تاریک ، روزگارى تلخ و دشوارى مى گذارانیدند ولى شیوه بیدادگرى و بى بندوبارى حکومتهاى وقت و قیافه مظلومیت و تقوا و طهارت پیشوایان اهل بیت آنان را روز به روز در عقایدشان استوارتر مى ساخت و مخصوصا شهادت دلخراش حضرت حسین پیشواى سوم شیعه در توسعه یافتن تشیّع و بویژه در مناطق دور از مرکز خلافت ؛ مانند عراق و یمن و ایران کمک بسزایى کرد.
گواه این سخن این است که در زمان امامت پیشواى پنجم شیعه که هنوز قرن اول هجرى تمام نشده و چهل سال از شهادت امام سوم نگذشته بود، به مناسبت اختلال و ضعفى که در حکومت اموى پیدا شده بود، شیعه از اطراف کشور اسلامى مانند سیل به دور پیشواى پنجم ریخته به اخذ حدیث و تعلم معارف دینى پرداختند . هنوز قرن اول هجرى تمام نشده بود که چند نفر از امراى دولت شهر قم را در ایران بنیاد نهاده و شیعه نشین کردند
  ولى در عین حال شیعه به حسب دستور پیشوایان خود، در حال تقیه و بدون تظاهر به مذهب زندگى مى کردند.
بارها در اثر کثرت فشار سادات علوى بر ضد بیدادگریهاى حکومت قیام کردند ولى شکست خوردند و بالا خره جان خود را در این راه گذاشتند و حکومت بى پرواى وقت در پایمال کردن شان فروگذارى نکرد. جسد زید را که پیشواى شیعه زیدیه بود از قبر بیرون آورده به دار آویختند و سه سال بر سر دار بود، پس از آن پایین آورده و آتش زدند و خاکسترش را به باد دادند!!
  به نحوى که اکثر شیعه معتقدند امام چهارم و پنجم نیز به دست بنى امیه با سمّ درگذشتند  و درگذشت امام دوم و سوم نیز به دست آنان بود.
فجایع اعمال امویان به حدى فاحش و بى پرده بود که اکثریت اهل تسنن با اینکه خلفا را عموما مفترض الطاعه مى دانستند ناگزیر شده خلفا را به دو دسته تقسیم کردند. خلفاى راشدین که چهار خلیفه اول پس از رحلت پیغمبر اکرم مى باشند (ابوبکر و عمر و عثمان و على ) و خلفاى غیر راشدین که از معاویه شروع مى شود.
امویین در دوران حکومت خود در اثر بیدادگرى و بى بندوبارى به اندازه اى نفرت عمومى را جلب کرده بودند که پس از شکست قطعى و کشته شدن آخرین خلیفه اموى ، دو پسر وى با جمعى از خانواده خلافت از دارالخلافه گریختند و به هر جا روى آوردند پناهشان ندادند، بالا خره پس از سرگردانیهاى بسیار که در بیابانهاى نوبه و حبشه و بجاوه کشیدند و بسیارى از ایشان از گرسنگى و تشنگى تلف شدند، به جنوب یمن درآمدند و به دریوزگى خرج راهى از مردم تحصیل کرده و درزى حمالان عازم مکه شدند و آنجا در میان مردم ناپدید گردیدند.

شیعه در اسلام ، بخش اول



کلمات کلیدی :
جوانان
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 2:36 صبح

جوانان را به خودتان وابسته نکنید

مدت هاست که یکی از موضوع های بحث انگیز برای متخصصان آموزش و تربیت جوانان موضوع میزان توجه و احترام به نیازها و خواسته های فرزندان از سوی والدین آنها بوده است.
معمولا تصور بر این بود که هر اندازه والدین بیشتر به فرزندانشان توجه کرده و خواسته هایشان را برآورده کنند، بچه ها عملکرد بهتری در مدرسه و دانشگاه و روابط اجتماعی بهتری در جامعه خواهند داشت ولی بی توجهی که باعث کاهش عزت نفس در آنان می شود باعث عملکرد ضعیف تحصیلی شده و حتی زمینه های ارتکاب جرم و اعتیاد را فراهم می کند.
امروزه اکثر والدین با این موضوع که فرزندان نیازمند عزت نفس بالا هستند؛ موافقند. ولی همین احساس «خود ارزشمندبینی» بیش از حد فرزندان و توجه بی اندازه والدین به آنها باعث به وجود آمدن نسلی بسیار متوقع شده است که بدون توجه به توانایی ها و شایستگی های واقعی اش همواره خواهان حق و حقوق بیشتر از خانواده و جامعه است.
درست است که فرزندان به عزت نفس بالا و توجه کافی از سوی والدینشان احتیاج دارند ولی اکثر خانواده ها - با وجود این که به این مساله توجه زیادی می کنند - درک درستی از آن ندارند و نحوه عملکرد صحیح را نمی دانند. برای مثال بعضی از والدین تصور می کنند که باید دائم از جوانشان تعریف و تمجید کنند و به آنها امتیازات فراوانی بدهند ولی این روش هم چندان کارساز نیست و باعث به وجود آمدن صفاتی چون خودپسندی و زورگویی در فرزندان می شود.
همان طور که کم توجهی به فرزندان باعث کاهش عزت نفس در آنان می شود، توجه بیش از اندازه نیز مشکل آفرین خواهد بود. زیرا فرزندانی که والدینشان بیش از حد معمول برایشان ارزش قائل شوند، برای داشتن احساس خوب همیشه نیازمند این هستند که کسی از آنها تعریف و تمجید کند و در موقعیت هایی که والدین در کنارشان نیستند، مثلا وقتی برای تحصیل در دانشگاه به شهر دیگری می روند، دچار بحران می شوند زیرا هیچ احساس درونی قدرتمندی وجود ندارد که به آنها اعتماد به نفس و حس ارزشمند بودن بدهد.
از طرفی آنها عمیقاً اعتقاد دارند که نسبت به سایرین برتر هستند و به همین دلیل به حقوق دیگران چندان احترام نمی گذارند.
فرزندانی که والدینشان به آنها کم توجهی کنند فکر می کنند اگر برای به دست آوردن چیزهایی که می خواهند از هر راه و روشی، چه درست چه غلط، وارد عمل نشوند هیچ کس دیگری به آنها برای دستیابی به اهدافشان کمک نخواهد کرد.
هر 2 گروه نیازهای خودشان را مقدم به نیازهای اطرافیانشان می دانند و خودخواهانه عمل می کنند.
والدین باید همیشه در کنار فرزندانشان حضور داشته باشند و آنها را از نظر عاطفی حمایت کنند. آنها باید برای رفتارهای فرزندانشان حد و مرزی تعیین کنند وسپس به آنها تا حدودی آزادی عمل و اجازه تصمیم گیری بدهند تا شخصیتی مستقل در وجودشان شکل بگیرد. توجه داشته باشید که به وجود آمدن این استقلال شخصیتی و آزادی عمل، یک هدف در تربیت فرزندان نیست بلکه این مورد در صورت وجود رابطه مناسب و متعادل بین والدین و فرزندان خود به خود به دست می آید. این راهکارها می تواند برای رسیدن به این هدف به شما کمک کند.
- در هر مرحله از رشد فرزندتان، از خردسالی تا جوانی، به آنها مسئولیت هایی که متناسب با توانایی هایشان است بدهید و به آنها کمک کنید تا جایی که می توانند از پس مسائلی که به آنها مربوط می شود بربیایند.
- معمولاً نوجوانان به طور ناگهانی نسبت به چیزی یا انجام کاری تمایل شدیدی نشان می دهند و بدون توجه به این که این کار عملی و منطقی هست یا خیر با اصرار آن را از والدینشان می خواهند. سعی کنید به آنها یاد دهید که این احساسات را در وجودشان کنترل کنند و به حقوق دیگران هم احترام بگذارند.
- تنها برای موفقیت های واقعی شان تشویقشان کنید و به آنها جایزه بدهید. اگر برای هر چیز کوچکی از آنها تعریف و تمجید کنید باعث می شود که همیشه نیازمند تحسین دائمی شما باشند.
- برای رفتارها و خواسته هایشان حد و مرزی قائل شوید و همیشه به آنها پایبند باشید. برای فرزندانتان توضیح دهید که چرا یک رفتار یا عمل خاص مناسب نیست و چه عواقبی را در پی دارد.
- در مقابل مشکلات از جوانان بیش از اندازه محافظت نکنید و آنها را وابسته به خودتان بار نیاورید. در عوض به آنها کمک کنید تا شخصیتی مستقل و قدرتمند در وجودشان رشد کند. مطمئن باشید این کار به نفعشان است.
علیرضا سزاوار


کیهان



کلمات کلیدی :
بهره شیعه از خلافت 5ساله
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 1:22 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

بهره اى که شیعه از خلافت پنجساله على علیه السلام برداشت 
على علیه السّلام در خلافت چهار سال و نُه ماهه خود اگر چه نتوانست اوضاع درهم ریخته اسلامى را کاملاً به حال اولى که داشت برگرداند ولى از سه جهت عمده موفقیت حاصل کرد:
1 - به واسطه سیرت عادله خود، قیافه جذاب سیرت پیغمبراکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم را به مردم ، خاصه به نسل جدید نشان داد، وى در برابر شوکت کسرایى و قیصرى معاویه در زى فقرا و مانند یکى از بینواترین مردم زندگى مى کرد. وى هرگز دوستان و خویشاوندان و خاندان خود را بر دیگران مقدم نداشت و توانگرى را به گدایى و نیرومندى را به ناتوانى ترجیح نداد.
2 - با آن همه گرفتاریهاى طاقت فرسا و سرگرم کننده ، ذخایر گرانبهایى از معارف الهیه و علوم حقه اسلامى را میان مردم به یادگار گذاشت .
مخالفین على علیه السّلام مى گویند: وى مرد شجاعت بود نه مرد سیاست ؛ زیرا او مى توانست در آغاز خلافت خود، با عناصر مخالف ، موقتا از در آشتى و صفا در آمده آنان را با مداهنه راضى و خشنود نگهداردو بدین وسیله خلافت خود را تحکیم کند سپس به قلع و قمعشان بپردازد.
ولى اینان این نکته را نادیده گرفته اند که خلافت على یک نهضت انقلابى بود و نهضتهاى انقلابى باید از مداهنه و صورت سازى دور باشد. مشابه این وضع در زمان بعثت پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نیز پیش آمد و کفار و مشرکین بارها به آن حضرت پیشنهاد سازش دادند و اینکه آن حضرت به خدایانشان متعرض نشود ایشان نیز کارى با دعوت وى نداشته باشند ولى پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نپذیرفت با اینکه مى توانست در آنروزهاى سخت ، مداهنه و سازش کرده موقعیت خود را تحکیم نماید، سپس به مخالفت دشمنان قد علم کند. اساسا دعوت اسلامى هرگز اجازه نمى دهد که در راه زنده کردن حقى ، حق دیگرى کشته شود یا باطلى را با باطل دیگرى رفع نمایند و آیات زیادى در قرآن کریم در این باره موجود است 
.
گذشته از اینکه مخالفین على در راه پیروزى و رسیدن به هدف خود از هیچ جرم و جنایت و نقض قوانین صریح اسلام (بدون استثنا) فرو گذارى نمى کردند و هر لکه را به نام اینکه صحابى هستند و مجتهدند، مى شستند ولى على به قوانین اسلام پایبند بود.
از على علیه السّلام در فنون متفرقه عقلى و دینى و اجتماعى نزدیک به یازده هزار کلمات قصار ضبط شده 
 و معارف اسلامى را  در سخنرانیهاى خود با بلیغترین لهجه و روانترین بیان ایراد نموده 

 وى دستور زبان عربى را وضع کرد و اساس ‍ ادبیات عربى را بنیاد نهاد. وى اول کسى است در اسلام که در فلسفه الهى غور کرده  به سبک استدلال آزاد و برهان منطقى سخن گفت و مسائلى را که تا آن روز در میان فلاسفه جهان ، مورد توجه قرار نگرفته بود طرح کرده و در این باب بحدى عنایت به خرج مى داد که در بحبوحه  جنگها به بحث علمى مى پرداخت .
3 - گروه انبوهى از رجال دینى و دانشمندان اسلامى را تربیت کرد
که در میان ایشان جمعى از زهاد و اهل معرفت مانند ((اویس قرنى و کمیل بن زیاد و میثم تمار و رشید هجرى )) وجود دارند که در میان عرفاى اسلامى ، مصادر عرفان شناخته شده اند و عده اى مصادر اولیه علم فقه و کلام و تفسیر و قرائت و غیر آنها مى باشند.

منبع:  شیعه در اسلام، بخش اول

برگرفته از وبلاگ:  پایگاه ولایت آل محمد

 



کلمات کلیدی :
40میلیون دلاری
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 8:12 صبح

بودجه 40 میلیون دلاری انگلیس و آمریکا برای 2 تلویزیون ماهواره ای زرد (خبر ویژه)

وزارت خارجه انگلیس و آمریکا هدایت کننده اصلی تلویزیون های ماهواره ای فارسی زبان هستند و بودجه کلان این شبکه ها را تامین می کنند.
این خبر را پایگاه اینترنتی اخبار روز وابسته به گروهک های ضدانقلاب مقیم آلمان منتشر کرده و با اشاره به بی رونقی شبکه های ماهواره ای دارای گرایش سیاسی نوشت: امروز حتی تلویزیون های سیاسی مانند صدای آمریکا هم دریافته اند که مخاطب برای اخبار و تحلیل های سیاسی پای آنان نمی نشیند. بنابراین تلویزیون «فارسی وان» و «من و تو» برای جلب مخاطب راه اندازی شدند. فارسی وان با پخش سریال های مطرح جهانی به صورت دوبله شده مخاطبانی را جذب کرد اما به دلیل همین جنبه سرگرمی صرف، آرام آرام دچار یک فرودستی در جذب مخاطب شد. «من و تو» تجربه مشابهی است که به بخش سبک زندگی غربی و شوهای تلویزیونی و... می پردازد و در کنار شام، مشروب خواری را ترویج می کند. این شبکه در تملک دو ایرانی به نام کیوان عباسی و مرجان عباسی می باشد و دفتر مرکزی و استودیوی آن در شهر لندن واقع است.
اخبار روز می افزاید: کیوان و مرجان عباسی در واقع با یکدیگر شریک تجاری هستند که علاوه بر کارهای اقتصادی به کار رسانه ای هم روی آورده اند. فعالیت این دو با شبکه تلویزیونی مرجان که در واقع شرکت اصلی می باشد در سال 2009 آغاز شد. ادارات و استودیوهای شبکه من و تو در وندزورث لندن می باشد و تحت عنوان «Capital studios» اداره می شود. پیش از این مرجان و کیوان عباسی مالک شبکه ماهواره ای «ببین تی وی» بودند، که در واقع اولین شبکه اینترنتی فارسی زبان بوده است.
پدر این دو تن مالک تلویزیون آزادی در واشنگتن د ی سی و شبکه پورنوی Hostlertv در کانادا می باشد این رسانه ضدانقلاب گزارش داد: بنا به گزارش های رسیده این افراد بخش عمده ای از بودجه شبکه های من و تو، یک و دو را از وزارت امور خارجه انگلیس گرفته اند. رابط این افراد نیز فردی به نام «مک وولین» است که به عنوان مدیر و یکی از مشاورین ارشد این گروه فعالیت می کند و با همکاری وی، وزارت امور خارجه انگلیس بودجه راه اندازی این دو شبکه را تامین کرده است. اما برای سال 2011 با همکاری عباسی پدر، یک بودجه هنگفت 40 میلیون دلاری را از محل بودجه امنیتی و هجوم رسانه ای آمریکا برای ایران (در پنتاگون) دریافت می کند. براساس گزارش ها بودجه 40 میلیون دلاری این شبکه در حقیقت 40 برابر بیشتر از بودجه شبکه اسطوره ای فارسی 1 است.
اخبار روز با وجود استقبال از فعالیت این شبکه های ضدانقلاب می نویسد: اما داستان زمانی جدی می شود که در این میان ببینیم سیاست های کلان یک شبکه ماهواره ای که قطعا در راستای منافع تامین کنندگان مالی آن است چیست؟ سؤال این است که وقتی یک کشور خارجی برای راه اندازی یک کانال فارسی زبان پرمخاطب این همه هزینه می کند چه اهداف آشکار و پنهانی را دنبال می کند؟

منبع:  کیهان



کلمات کلیدی :
توحید و اجتماع
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 1:4 صبح

نقش باورهای توحیدی در روابط اجتماعی

عبدالحمید توکلی
در مقاله حاضر نویسنده تأثیر و نقش شگرف اعتقادات و باورهای توحیدی در ارتباطات اجتماعی انسان را مورد بررسی قرار داده و به برخی نمونه ها در اخلاق و رفتار پیامبر(ص) اشاره کرده است که با هم آن را از نظر می گذرانیم.
بی گمان شناخت آدمی در کنش ها و واکنش های شخص تأثیر مستقیم دارد. البته عواطف انسانی نیز متأثر از شناخت عمل می کند، چنان که رفتارهای انسانی نیز مرتبط با شناخت، سامان می یابد. از این رو نگرش با سه مؤلفه اصلی شناخت، عاطفه و رفتار تعریف و تبیین می شود. این بدان معناست که نقش شناخت بویژه شناختی که بینش شخص را شکل می بخشد، عامل بسیار تأثیرگذار در زندگی است.
در آموزه های قرآنی گاه بر تعلیم و آموزش به عنوان یک هدف میانی تأکید می شود و در مقدمه رفتاری تعریف می گردد و بر همین اساس تعلیم بر تزکیه یعنی آموزش بر پرورش مقدم می شود تا دانسته شود بی دانش و شناخت نمی توان تزکیه هدفمندی را داشت. (بقره، آیه129) گاه دیگر تزکیه بر تعلیم مقدم شده تا این معنا مورد تأکید قرارگیرد که هدف از آموزش و تعلیم همان تزکیه است. از این رو به عنوان تعظیم، جایگاه تزکیه بر تعلیم مقدم شده است. (جمعه، آیه2 و آل عمران، آیه164)
ضرورت ایمان و معرفت
از این تقدم و تأخر در کاربردهای قرآنی این معنا به دست می آید که آموزش برای کسب دانش بیش تر یک نیاز طبیعی برای بازسازی درست انسان است؛ زیرا انسانیت انسان را می بایست در حوزه رفتاری جست و جو و ردگیری کرد. نمی توان انسانیت را جدا از رفتارهایش شناخت و تعریف نمود. از این رو برخی حتی هدف از زندگی را تزکیه دانسته اند؛ زیرا با تزکیه به معنای خودسازی است که انسان می تواند در یک فرآیند طبیعی به فعلیت انسان خلیفه الله دست یابد و در مقام مظهر ربوبیت الهی قرارگیرد.
برای این که رفتاری کمالی داشت باید نسبت به کمال، شناخت داشت و این شناخت را در دل و جان پذیرفت و بدان اذعان نمود و در شخص و شخصیت به نمایش گذاشت؛ زیرا بسیاری را می توان یافت که نسبت به چیزی شناخت دارند ولی هیچ گونه اذعانی بدان ندارند. مراد از اذعان در این جا همان باور و ایمان است. قرآن افرادی را معرفی می کند که در کمال یقین نسبت به امری هستند ولی به سبب این که قلب هایشان تیره و تار گشته، نسبت به شناخت قطعی و یقینی خویش مخالفت دارند. خداوند در آیه14 سوره نمل می فرماید: وجحدوا بها و استیقنتها أنفسهم ظلما و علوا فانظر کیف کان عاقبه المفسدین؛ و با آنکه دلهایشان بدان یقین داشت، از روی ظلم و تکبر آن را انکار کردند. پس ببین فرجام فسادگران چگونه بود.
بنابراین، کسانی را می توان یافت که با شناخت کامل، از در انکار وارد می شوند؛ زیرا انسان هایی هستند که در فکر و عمل، ظالم و متکبرند. اینان نه تنها به خود ظلم می کنند بلکه در مقام فسادگری، دیگران و جامعه را نیز به فساد می کشانند.
به هر حال، زمانی علم و معرفت، فایده دارد که انسان بدان ایمان و اذعان و باور داشته باشد. از این رو در قرآن بر ایمان مبتنی بر شناخت تأکید شده است تا دانسته شود که ایمان بی شناخت و یا شناخت بی ایمان همانند زنبور بی عسل است.
در نظر قرآن، آن چه به دانش و شناخت انسانی نسبت به امور بها و ارزش می دهد همان هدف تزکیه است که در شکل عمل صالح، خود را نشان می دهد. این شناخت هنگامی که عاطفه و قلب آدمی را متأثر ساخت، آن گاه می تواند بر رفتار و کردار شخص تأثیر بگذارد.
به سخن دیگر، هدف اسلام از دانش و شناخت، عبور از بینش ها و رسیدن به نگرش هایی است که مولفه سه گانه را به درستی در خود داشته باشد و نگرش سالم و مثبتی را از شخص ارائه دهد.
شناخت سبوحیت الهی
یکی از شناخت های بسیار مؤثر در زندگی بشر، شناخت از خداوندی است که آفریدگار و پروردگار است. برای خداوند صفات و اسمای بسیاری گفته اند. برخی از این صفات، سلبی و برخی اثباتی است. ریشه صفات سلبی را می توان در عقل جست. عقل انسانی به جای این که در مقام تشبیه برآید و صفاتی را اثبات کند، صفاتی را سلب می کند؛ زیرا برای عقل، آسان تر آن است که کلیاتی را بشناسد و آن را بیان کند.
یکی از صفاتی که عقل انسانی برای خداوند بیان می کند، صفت سبوح است. ازنظر عقل، خداوند از هر آن چه نقص است مبرا و پاک می باشد. لذا تسبیح گویی و تقدیس گرایی در مقام فرشتگان به اثبات می رسد؛ زیرا فرشتگان در مقام عقل محض نشسته اند و برهمین اساس سبوح و قدوس گو هستند. (بقره، آیه30)
انسان اگر به مقام عقل محض برسد، در مقام تسبیح و تقدیس قرار می گیرد. در این مقام، خداوند را از هر نقص و عیبی مبرا و منزه می شمارد و بدین ترتیب به سادگی همه کمالات را برای او اثبات می نماید و هیچ بیهودگی و ظلم وستم و مانند آن را در خداوند سراغ نمی گیرد. چنین پاکی در خداوند به معنای اثبات تمامی کمالات مطلق خواهد بود و آدمی را در برابر چنین خدایی به سجده وامی دارد.
سجده انسان یا هر موجودی در برابر دیگری، به معنای پذیرش کمالات مطلق در او و اطاعت محض از اوست. از این رو برخی ها، سجده را به معنای پذیرش تسخیر گرفته اند و اطاعت و تسلیم را از آن استنباط می کنند.
اگر انسانی به این شناخت برسد که خداوند از هر عیب و نقص مبرا و پاک است، در برابر کمال مطلق او به سجده اطاعت و تسلیم می افتد و او را در پروردگاری خود بهترین و کامل ترین برمی شمارد و خود را به او واگذار می کند. و لذا با جان و دلش، در مقام بندگی و اطاعت برمی آید و بر این بندگی، مباهات و افتخار می کند.
تأثیر سبوحیت و تسبیح گوئی در زندگی اجتماعی
ایمان و نگرشی چنین کامل از خداوند، آثار بسیاری دارد که معراج، نمونه ای از آن است. در فرهنگ قرآنی ارتباط تنگاتنگی میان معراج انسان با مقام سبوحیت و تسبیح بیان شده است. کسانی که در اندیشه معراج هستند می بایست از این مقام بهره مند شوند، چنان که در آیه نخست سوره اسراء این معنا برای معراج پیامبر(ص) اثبات و بیان شده است.
از جمله آثار دیگر مقام تسبیح در زندگی بشر می توان به تأثیر مستقیم آن در اخلاق اجتماعی اشاره کرد. در آیات قرآنی و فرهنگ آن، دست یابی به مقام انسان کامل و تمامیت و اکمالیت اخلاق، بهره مندی از مقام تسبیح است. بدین معنی که انسان باید مقام سبوحیت الهی را بشناسد و بدان ایمان و اذعان داشته باشد تا انسان اخلاقی شود؛ یعنی کمال انسان اخلاقی، بدان است که این مقام را در خود بشناسد و بدان نگرش یابد.
چنان که گفته شد راه رسیدن به معراج، عبور از مقام تسبیح است. انسانی که به معراج می رود، انسان بی نقصی است که همه ضداخلاقی ها را در خود از میان برده و پس از تخلیه، خود را به فضایل کمالی آراسته است. چنین شخصی در مقام حق الیقین است و شناخت کاملی از هستی دارد؛ زیرا کسی که خدا را شناخته و در مقام تسبیح او بر آمده، همه هستی را به نقص می شناسد و تنها کمال مطلق و بی نقص و عیب را در او می جوید.
براین اساس همان اندازه که در برابر خداوند خود را عین نقص می یابد، خدا را عین پاکی می داند. کسی که این گونه شد، تواضع و فروتنی واقعی و حقیقی را در خود می یابد و در عمل رفتاری به اشکال گوناگون نشان می دهد و از آن جایی که همه هستی را آفریده ای از خداوند می داند، نسبت به آفریده ها توجه خاص پیدا می کند.
کسی که بر این باور است که خود ناقص و دیگران جزو خداوند نیز ناقص هستند، به این نکته متوجه است که به عیب و نقص خود یقین دارد و در مقام قطع و یقین تفصیلی نسبت به خود است؛ زیرا «الانسان علی نفسه بصیره؛ هر انسانی بر خودش بصیرت دارد، اما نسبت به دیگران از چنین بصیرت و علم تفصیلی برخوردار نیست و تنها علم اجمالی دارد که دیگران نیز به عنوان آفریده های الهی از عیب و نقص برخوردارند.
هر انسانی می بایست این گونه باشد. به این معنا که به جای این که به عیب دیگران بنگرد به کمال مطلقی بنگرد که از هر عیب و نقصی پاک و منزه است. در این صورت است که نسبت به همه آفریده ها از مقام تواضع وارد می شود و حتی نسبت به کافران و مشرکان به گونه ای رفتار می کند که بیانگر درک درست از حقیقت سبحان و مقام سبوحیت الهی است.
قرآن در آیاتی از سوره حجر گزارش می کند که پیامبر(ص) به سبب حضور در مقام تسبیح توانسته است تا بر «خلق عظیم» در آید و خوی و اخلاق با عظمت خویش را به نمایش گذارد. و لذا نسبت به همه هستی تواضع می کند. این تواضع حضرت نسبت به کافران و مشرکان به دو شکل صفح جمیل (حجر، آیه 85) و اعراض (حجر، آیه 94) بروز می کند. صفح جمیل به معنای گذشت و عفو همراه با خوشرویی و زیباگرایی است. به این معنا که عنصر گذشت و عفو را همراه با رفتاری زیبا و خوب به نمایش می گذارد. کار خوب و خوش ونیک و زیبا را گرد می آورد و نسبت به دشمن خویش که در مقام اذیت و آزار اوست، این گونه متواضعانه و فروتنانه برخورد می کند.
سجده حضرت پیامبر در برابر خداوند (حجر، آیه 98) به او این اجازه را می دهد تا این گونه فروتنانه با آفریده های الهی برخورد و رفتار کند؛ زیرا می داند که آفریده های الهی، آفریده های خداوندی علیم و حکیم است (حجر، آیه 86) و هرگز خداوند، بی حکمت و هدفی آن ها را نیافریده است. همین شناخت و ایمان نسبت به خداوند و این که همه آفریده ها، دارای مظهریت کمالات الهی هستند، او را به سجده در برابر عظمت آفریده های الهی و تواضع در برابر آن ها وامی دارد و در نهایت تواضع، از کنار نواقص می گذرد؛ زیرا می داند که این نواقص که در آن ها به چشم می آید، در تحلیل فرازتر و بلندتر می بایست دیده شود؛ زیرا خداوند هیچ آفریده ای را بی حکمت و مصلحت نیافریده است.
اما نسبت به دوستانی که اشتباه می کنند و از همراهانی که به نقص می گرایند و خطا می کنند نیز از در مهر و محبت درمی آید، زیرا می داند که ایشان خواهان کمالاتی هستند که جهان آفرینش به سبب نقص وجودی گاه آنان را به اشتباه می افکند و یا به دام وسوسه غرور می اندازد. از این رو با آنان از در مهر وارد می شود. (حجر، آیه 88)
خداوند در آیه فوق تعبیر: «واخفض جناحک للمؤمنین؛ «بال (عطوفت) خود را برای مؤمنین فرود آر»!، به کار می برد که این تعبیر کنایه زیبایی از تواضع و محبت و ملاطفت است. همان گونه که پرندگان هنگامی که می خواهند نسبت به جوجه های خود اظهار محبت کنند آنها را زیر بال و پر خود می گیرند و هیجان انگیزترین صحنه عاطفی را مجسم می سازند و آنها را در مقابل حوادث و دشمنان حفظ می کنند، پیامبر(ص) نیز این گونه با همراهان سفر کمالات برخورد می کند و دستگیر آنان می شود.
به هر حال، شناخت ها و نگرش های چنین مثبت در همه ابعاد زندگی فردی و جمعی بشر تأثیر شگرف به جا می گذارد و انسان را نسبت به ناملایمات زندگی صبور و شکیبا و در کنش ها و واکنش ها بردبار و حلیم می کند و عقل و حلم واقعی را به نمایش می گذارد.
اصولا انسان موحد که در مقامی چون مقام تسبیح می نشیند، انسانی اخلاقی است؛ زیرا تمام وجودش را خداوندی تسخیر کرده است که هیچ عیب و نقصی ندارد و او را کمال مطلق بی عیب و نقص می شمارد. در این حالت، نقص خود را می بیند و نقص و عیب دیگری را نمی بیند و می کوشد تا خود را به سرچشمه بی نقص و عیب برساند و بدان متصل گرداند. چنین افرادی نسبت به نقص خود بینا و نسبت به نقص و عیب دیگری نابینا هستند. از این رو در جایی که احتمال نقص و عیبی می دهند اعراض می کنند و عبور می کنند و در جایی که درخواست کمالی می کنند همانند مادری همه وجودشان را صرف می کنند تا دیگران به کمالی برسند.
از آن چه گفته شد می توان به سادگی دریافت که باورهای توحیدی تا چه اندازه در رفتارهای اجتماعی انسان تأثیرگذار است. البته بررسی آیات دیگر و باورهای همانند آن چه به عنوان نمونه ذکر شد، می تواند در تبیین این نظریه یاری رساند. با این همه به همین مقدار بسنده می شود.

منبع: روزنامه کیهان



کلمات کلیدی :
تا قلب اروپا
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 1:58 صبح

رهبر معظم انقلاب در جمع هزاران نفر از معلمان کشور : بیداری اسلامی تا قلب اروپا پیش خواهد رفت

رهبر معظم انقلاب اسلامی تأکید کردند قطعاً حرکت بیداری مردم منطقه تا قلب اروپا پیش خواهد رفت.
حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی صبح دیروز در دیدار هزاران نفر از معلمان از سراسر کشور، مهمترین وظیفه آموزش و پرورش را تربیت انسان هایی در طراز نظام جمهوری اسلامی و حرکت عظیم ملت ایران، دانستند و تاکید کردند: بر همین اساس آموزش و پرورش نیازمند تحول بر مبنای یک الگوی مستقل و پیشرفته ایرانی- اسلامی است که پرورش انسان هایی مؤمن، متوکل، شریف، شجاع، مبتکر، صبور، امیدوار به آینده و دارای اخلاق نیک و قدرت خطرپذیری برای ورود به میدان های جدید، نتیجه آن باشد.
حضرت آیت الله خامنه ای با گرامی داشت یاد و خاطره استاد شهید آیت الله مرتضی مطهری و روز معلم، شهید مطهری را انسانی برجسته، بصیر و همراه با احساس درد توصیف کردند و افزودند: این انسان بزرگ با چنین ویژگی هایی منشأ برکات فراوانی در عرصه علم و فرهنگ و تعلیم و تربیت شد و در نهایت هم خداوند متعال پاداش او را با شهادت داد و او را زنده نگه داشت.
ایشان در تبیین نقش و جایگاه معلم خاطرنشان کردند: معلم انسانی است که آینده کشور و تربیت انسان های بزرگ و مجاهدان راه حق و افرادی که کشور را اداره خواهند کرد، به دست او است، بنابراین، همه آحاد ملت باید قدر و اهمیت معلم را بدانند و حرمت معلم را پاس بدارند، ضمن آنکه رسانه ها و مسئولان نیز نقش بسزایی در شناساندن جایگاه واقعی معلم دارند.
رهبر انقلاب اسلامی با اشاره به موضوع تحول در آموزش و پرورش، در بیان علت نیازمندی به این تحول افزودند: از آنجایی که نظام کنونی آموزش و پرورش وارداتی است و در آن، نیازها، اقتضائات و فرهنگ ملت ایران در نظر گرفته نشده است، بنابراین آموزش و پرورش نیازمند تحول است.
حضرت آیت الله خامنه ای تأکید کردند: لازمه این تحول یک الگوی مستقل و پیشرفته ایرانی- اسلامی است که هدف این الگو نیز باید تربیت انسان هایی در طراز نظام جمهوری اسلامی باشد.
ایشان خاطرنشان کردند: اگر جمهوری اسلامی ایران می خواهد پرچم اسلام را در دست بگیرد و دنیا و آخرت خود را آباد کند و یاری رسان، شاهد و مبشر برای ملت های دیگر باشد، باید انسان هایی مؤمن، متوکل، شریف، مبتکر، شجاع، حلیم، دارای استعدادهای جوشان و قدرت خطرپذیری بالا، تربیت کند.
رهبر انقلاب اسلامی افزودند: لازمه تربیت چنین انسان هایی عمل، براساس دستورات اسلام و معارف قرآن است.
حضرت آیت الله خامنه ای با تأکید بر لزوم مشخص بودن جهت گیری در ایجاد تحول در آموزش و پرورش، خاطرنشان کردند: داشتن نگاه کلان و طرح جامع و همچنین لحاظ کردن محوریت معلم، از شروط مهم ایجاد تحول است.
ایشان افزودند: هر مقدار که در آموزش و پرورش و ایجاد تحول در آن، سرمایه گذاری شود، قطعاً ارزش بازده آن به مراتب بیشتر از سرمایه گذاری انجام شده خواهد بود، و همه باید با چنین دیدی به آموزش و پرورش نگاه کنند.
رهبر انقلاب اسلامی با یادآوری کار عظیم و کم نظیر ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره)، در طول تاریخ، خاطرنشان کردند: کشور ایران، نیازمند آموزش و پرورشی در شأن چنین ملتی است.
حضرت آیت الله خامنه ای در تبیین ابعاد حرکت عظیم ملت ایران افزودند: در شرایطی که عوامل زور و قدرت در دنیا، همه توان و امکانات خود را بر ضد ارزش های اسلامی و انسانی بکار گرفته بودند، ملت ایران، غریبانه برای احیای این ارزشها قیام کرد و غریبانه این راه دشوار را پیمود و اکنون به پیروزی ها و پیشرفت های بزرگی دست یافته است.
ایشان حرکت بیداری کنونی در غرب آسیا و شمال آفریقا را امتداد حرکت عظیم ملت ایران خواندند و تأکید کردند: این حرکت بیداری قطعاً تا قلب اروپا پیش خواهد رفت و ملت های اروپا بر ضد سیاستمداران و زمامداران خود که آنها را تسلیم محض سیاست های فرهنگی و اقتصادی آمریکا و صهیونیست ها کرده اند، به پا خواهند خاست.
رهبر انقلاب اسلامی با تأکید بر اینکه این بیداری در اروپا حتمی است، خاطرنشان کردند: بیداری کنونی، عمق حرکت عظیم ملت ایران است و اگر بخواهیم این حرکت با همین شتاب و قدرت ادامه پیدا کند، باید ضمن شکوفا کردن استعدادها و تربیت انسان های مقاوم، ایمان، بصیرت، آگاهی و دانش را تقویت و اتحاد و انسجام را مستحکم تر کنیم.
حضرت آیت الله خامنه ای در پایان تأکید کردند: مطمئن باشید جمهوری اسلامی ایران به برکت همت های بلند، ایمان های قوی و انسان های با اخلاص، قله های سعادت و پیشرفت را یکی پس از دیگری فتح خواهد کرد.
در ابتدای این دیدار آقای حاجی بابایی وزیر آموزش و پرورش در سخنانی با اشاره به برنامه ریزی ها و تلاش های انجام گرفته برای تحول بنیادین در آموزش و پرورش گفت: سیاست های کلی آموزش و پرورش در مجمع تشخیص مصلحت نظام به تصویب رسیده و فلسفه تعلیم و تربیت نیز در دستور کار شورای عالی انقلاب فرهنگی است و همچنین برنامه درسی ملی در حال بررسی و تصویب نهایی در شورای عالی آموزش و پرورش است.
وی افزود: توجه به شکوفایی استعدادها، مبانی تعلیم و تربیت اسلامی، فناوری های جدید، تربیت بدنی، مهارت های زندگی، کتابخانه های مدارس و مجلات کمک آموزشی و ارزشیابی کیفی، از جمله مواردی هستند که در برنامه درسی ملی در نظر گرفته شده اند.

 

کیهان

 



کلمات کلیدی :
خاتمی و آل سعود
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 1:49 صبح

آهان ! یادم اومد.جرج سوروس فرموده بود! ... (خبر ویژه)

محمد خاتمی در ملاقاتی محفلی ادعا کرد ملت های انقلابی منطقه دنبال حاکمیت اسلام نیستند چرا که از دیکتاتوری مقدس می ترسند!
رئیس دولت اصلاحات که در فتنه سال 88، همانند سران رژیم های مرتجع منطقه، در جبهه مورد حمایت آمریکا و اسرائیل قرار داشت، در ملاقات اخیر خود گفته است «باعث تاثر است این موج مبارکی که در خاورمیانه و در دنیای عرب ایجاد شده، موج آزادیخواهی، موج ضدیت با دیکتاتوری و می گویند که باید این حالت فوق العاده از بین برود، انتخابات آزاد باشد. اینها خیلی مبارک است ولی در جنبه ایجابی مساله چگونه است؟ این موج مبارک در کشورهای اسلامی رخ می دهد، جاهایی که اکثریت آنها مسلمان اند. ما خیلی علاقمند بودیم که در مقابلش بگویند ما می خواهیم نظام دینی و اسلامی هم حاکم باشد و اگر در ذهن این جوامع بود که اسلام با آزادی می تواند سازگار باشد، با انتخابات آزاد و انتخاب مردم می تواند سازگار باشد و نه تنها برای مسلمانان این آزادی برای همه کسانی که در ذیل و ظل حکومت و جامعه اسلامی زندگی می کنند این آزادی و حرمت وجود دارد ولو دین دیگری داشته باشند همه شهروند اند و حقوق شهروندی دارند آن وقت می دیدید امروز موجی که بود جنبه ایجابی آن هم جنبه اسلامی بود. [اما] در گذشته نگاه می کنند به نام اسلام چه جباریت هایی صورت گرفته، در زمان ما هم در همسایگی ما یک حکومت های جباری که با ابتدایی ترین حقوق بشر سازگار نبودند امتحان خود را دادند؛ در افغانستان و در جاهای دیگر و به نام خدا می کشتند، زنان را اسیر می کردند، ظلم می کردند، ترور و سرکوب می کردند و آزادی های مردم را می گرفتند و این ها را به نام اسلام انجام می دادند خوب مردم می گویند اگر بناست دیکتاتوری باشد باز این دیکتاتورهایی که هست نامقدس است اگر یک دیکتاتوری مقدس بخواهد بیاید بهتر است که نیاید ترس از آنهاست.
وی همچنین می گوید: آنچه ما اصلاحات می نامیم، تداوم انقلاب اسلامی است.
درباره این مغالطه چند لایه باید یادآور شد که اولا برخلاف ادعای خاتمی، ملت های مسلمان منطقه در پی حاکمیت اسلام هستند همچنان که نظرسنجی چند ماه پیش موسسه آمریکایی پیو در مصر نشان داد. ثانیا القای اسلام هراسی ملت ها، پروژه ای اصالتاً آمریکایی-صهیونیستی است وگرنه ملت های مسلمان مصر و بحرین و یمن و... مبدأ حرکت خود را نمازجمعه و مساجد قرار نمی دادند. ثالثا اسلام قلابی طالبانی نسخه ای آمریکایی و صهیونیستی برای کنار زدن اسلام اصیل بوده است و اتفاقاً دست بر قضا اسلام لیبرالی جریان های سکولار مدعی اصلاح طلبی نیز از این حیث از همان آبشخور آمریکایی و صهیونیستی ترویج می شود و در واقع بنابراین بوده که طالبان و القاعده بترسانند و سکولارهای مسلمان نما به دام بیندازند و ملت ها را از اسلام ناب دور کنند. رابعا آقای خاتمی توضیح دهد چه نسبتی میان وی و ملک عبدالله سعودی(پمپاژکننده مالی-اعتقادی جریان های خشن طالبان و القاعده، و سرکوبگر فعلی ملت های مسلمان بحرین و یمن) وجود دارد که باعث شد خاتمی اردیبهشت 88 به دیدار شاه جلاد سعودی در ریاض شرفیاب شود؟! خامساً رئیس دولت اصلاحات با آن همه خیانتی که تحت حمایت ارکان دولت وی برای اسلام زدایی، ولایت زدایی و ساختارشکنی صورت گرفت، چگونه جرئت می کند ادعا کند که «ما خیلی علاقمند بودیم مسلمان های منطقه بگویند می خواهند نظام اسلامی و دینی حاکم باشد»؟! معلق بازی پیش قاضی؟ دروغ به این بزرگی در انظار ملتی که خیانت های علنی روزگار اصلاحات را به چشم دیده اند؟
سخنان اخیر خاتمی اگر هیچ ارزشی نداشته باشد، از یک نظر واجد اهمیت است و آن اینکه غلبه فضای اسلام خواهی و مطالبه حکومت دینی در ایران و منطقه، وی را وادار کرده تا به رغم سوابق خیانت آلود پیشین، خود را طرفدار حکومت اسلامی جا بزند.

کیهان



کلمات کلیدی :
بن لادن
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 2:17 صبح

قاعده ای به نام القاعده! (یادداشت روز)

این روزها در پی خبر کشته شدن اسامه بن لادن رهبر سازمان تروریستی القاعده، سؤالات و ابهامات زیادی پیرامون این موضوع وجود دارد.
این نوشته می کوشد اهداف و سناریوهای احتمالی آمریکا را با توجه به مقتضیات زمانی مورد واکاوی قرار دهد.
خبر مرگ بن لادن از زبان باراک اوباما و تاکید بر اینکه به دست نیروهای آمریکایی و در یک عملیات موفقیت آمیز صورت گرفته است شاید در وهله اول ژست «مبارزه با تروریسم» را به رخ بکشاند اما بلافاصله این سؤال به پیش کشیده می شود که چرا پس از 9 سال و 7 ماه از واقعه 11 سپتامبر - که آمریکا سعی داشت به القاعده نسبت دهد- این اتفاق عملی می شود؟
جالب اینجاست؛ در حالی رئیس جمهور آمریکا همچون یک به اصطلاح قهرمان آفتابی می شود و خبر مرگ بن لادن را رسانه ای می کند که مدتهاست «ایمن الظواهری» مرد شماره 2 القاعده در قامت رهبری القاعده ایفای نقش می کند و در رسانه های غربی هم تمرکز بر روی اوست.
همچنان که روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز نیز همچون بسیاری دیگر از رسانه های غربی به صراحت بر این مطلب تأکید می کند که هر چند بن لادن مورد شکار آمریکا قرارگرفت اما «ایمن الظواهری» مصری اکنون عملاً زمام این سازمان تروریستی را بر عهده دارد.
به تعبیر واضح تر؛ بن لادن پس از قریب به یک دهه هوچی گری و هیاهوی آمریکا مبنی بر مبارزه با تروریسم، به مهره سوخته ای تبدیل شده بود که تاریخ مصرف آن به پایان رسیده و طبیعی است که کاخ سفید با این مزدور همان رفتاری را کند که با دیگر مزدوران و همپیمانان منطقه ای خود بیش از این انجام داده بود.
آمریکایی ها پس از حادثه خودساخته 11 سپتامبر-20شهریور 80- با قشون کشی به افغانستان مبارزه به اصطلاح با تروریسم را در قالب جنگ با طالبان و القاعده به راه انداختند اما خروجی این رخداد علی رغم بوق و کرنای پر سر و صدای «گفتمان مبارزه با تروریسم»! چیزی جز کشتار و به خاک و خون کشیده شدن صدها هزار نفر مردم افغانستان و غیرنظامیان بی دفاع و حضور اشغالگرانه در منطقه نبود.
اکنون باید دید چرا در یک دهه گذشته آمریکایی ها «بن لادن» را دستگیر و یا به قتل نرساندند و در حالی که این امکان برای آنها بوده است، در این مقطع زمانی کشته شدن رهبر القاعده را در دستور کار قرار می دهند. سناریوهای چند لایه آمریکایی ها از این اقدام و احتمالات پیرامونی آن معطوف به شرایط داخلی واشنگتن و سیاست های منطقه ای آمریکا در چند بخش قابل صورت بندی است.
1- انتخابات پیش روی آمریکایی ها باعث شده است تا جمهوری خواهان و دموکرات ها تمام توان و قدرت خود را بکار گیرند تا در این میدان که همچون یک دوئل حساس و نفسگیر است پیروز شوند. از همین روی بسیاری از کارشناسان و تحلیلگران آمریکایی و غربی عقیده دارند خبر کشته شدن بن لادن برگ برنده ای برای اوباما در انتخابات آینده خواهد بود.
در همین زمینه کاتلین کریستیسون تحلیلگر سابق سازمان جاسوسی آمریکا- CIA- در گفت وگو با یکی از خبرگزاری های کشورمان به این نکته اشاره می کند که زمان اعلام کشته شدن بن لادن قطعاً به اوباما در داخل آمریکا کمک می کند چه اینکه مبارزه برای دور آینده انتخابات ریاست جمهوری از هم اکنون آغاز شده است و این خبر کاهش منحنی محبوبیت اوباما را تغییر خواهد داد. حتی تحلیلگران سیاسی در واشنگتن معتقدند شعار انتخاباتی اوباما در سال 2012 بر موضوع کشته شدن بن لادن متمرکز خواهد شد.
2- آمریکایی ها در شرایطی از شعار «مبارزه با تروریسم» به عنوان دستاویزی برای لشکرکشی به افغانستان و حضور نظامی در منطقه استفاده کردند که افکار عمومی این کشور گمان می کرد به فاصله ای نه چندان دور دولت وقت آمریکا در مقابل رخداد 11 سپتامبر به موفقیت هایی دست می یابد. اما ده ساله شدن این مبارزه دولت فعلی آمریکا را تحت فشار شدید قرار داده است. بنابراین اگر قرار باشد وعده های دولت اوباما در روند خروج از افغانستان رنگ واقعیت بگیرد آنچه بیش از همه چیز ضرورت دارد این است که به هنگام کلید خوردن طرح خروج نظامیان آمریکایی از افغانستان، حداقل دولتمردان کنونی این کشور بتوانند بر اقدام قابل توجیهی در فرآیند به اصطلاح مبارزه با تروریسم جولان و مانور دهند.
جالب اینجاست که پایگاه خبری دبکا نزدیک به موساد در ارزیابی خود از اعلام قتل بن لادن از سوی آمریکا با تکیه بر منابع اطلاعاتی غرب می نویسد: «هدف، راهی برای پیدا کردن خروجی آبرومندانه از افغانستان آن هم پس از 10 سال شکست نظامی مفتضحانه و هزینه کردن میلیون ها دلار پول است؛ چیزی که دولت آمریکا نمی تواند آن را توجیه کند.»
3- اما فراتر از کارکرد انتخاباتی و حفظ آبرو در پهنه جنگ افغانستان، آنچه باعث شده است تا در این مقطع زمانی آمریکایی ها به کشتن بن لادن روی بیاورند و بار دیگر نغمه مبارزه با تروریسم سر دهند شرایط حساس و سرنوشت ساز تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقاست که شتاب آلود در بستر بیداری اسلامی در حرکت و غلیان است. در واقع به نظر می رسد آمریکایی ها به دنبال این هستند تا سوگیری تحولات از بیداری اسلامی و خیزش و خروش های مردمی را به سمت «مبارزه با تروریسم» بکشانند تا اولا؛ افکار عمومی منطقه و توجه ملت ها را به عنوان چالش برانگیز «مبارزه با تروریسم» منحرف کنند. ثانیا؛ شتاب خیزش و خروش ملت های مسلمان علیه حکام دست نشانده و مرتجع عرب که همپیمان و متحد استراتژیک ایالات متحده هستند را کند و یا متوقف نمایند. ثالثا؛ با برقراری یک ثبات نسبی در افغانستان، بهتر بتوانند سیاست های خودشان در خاورمیانه را اجرایی کرده و از مخمصه کنونی در خاورمیانه نجات یابند.
همین جا باید این نکته را خاطرنشان کرد که در پی تحولات منطقه و سقوط زنجیره ای سرسپرده های آمریکایی و موج مواج بیداری اسلامی، وضعیت آمریکا و رژیم جعلی صهیونیستی به عنوان فرزندخوانده اش در بدترین شرایط تاریخی است. هژمونی آمریکا در منطقه به اذعان و اعتراف رسانه ها و کارشناسان آمریکایی به شدت آسیب دیده است و به تعبیر «فارین پالیسی» توازن قدرت و نفوذ در خاورمیانه به سوی جمهوری اسلامی ایران و فاصله گرفتن از سیطره آمریکا در حال شکل گیری است.
از سوی دیگر؛ «واشنگتن پست» با اذعان به خشم آمریکا از سیاست خارجی مصر در پی تحولات منطقه به گونه ای عجزآلود تصریح می کند: «روابط قاهره با تهران رو به بهبود است اما این روابط با تل آویو دچار تنش روزافزون است.» همچنین توافقنامه فتح و حماس اوضاع را برای رژیم صهیونیستی به شدت وخیم کرده است تا جایی که «تزیپی لیونی» رئیس حزب کادیمای این رژیم در گفت وگو با روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت به این توافقنامه اشاره می کند و در پی آمد آن اعتراف می کند: «محاصره نوار غزه رو به نابودی است و اسرائیل همچنان در ضعف به سر می برد.»
بنابراین شکل گیری خاورمیانه ای با مختصات اسلامی و به دور از سیطره آمریکا و رژیم صهیونیستی باعث شده است تا آمریکایی ها سناریوی جدیدی مبنی بر به قتل رساندن بن لادن و طرح فریبکارانه و مجدد «مبارزه با تروریسم» را به صحنه بیاورند.
ناگفته پیداست اگر نیت و قصد آمریکایی ها مبارزه با تروریسم است چرا با تاخیری غیرقابل توجیه آن هم پس از یک دوره طویل المدت 10 ساله اقدام به سرنگونی بن لادن کردند. و از این مهم تر که مبارزه با کشتن یک شخص به سرانجام نمی رسد و الا باید ریشه تفکر القاعده که خاستگاه آن عربستان سعودی و وهابیت و سلفی گری است خشکانده شود نه این که وهابی ها و دقیقا همین طرز تفکر انحرافی امروزه با چراغ سبز واشنگتن برای سرکوب انقلابیون بحرینی به منامه گسیل شده و دست به جنایت و ترور بزنند.
داستان بلند مبارزه دروغین با تروریسم و کلید زدن پروژه «اسلام هراسی» از سوی آمریکایی ها به منظور به حاشیه راندن اسلام ناب و جلوگیری از شکل گرفتن بیداری اسلامی و از طرف دیگر دسترسی به منابع نفتی، هنگامی قابل تامل تر و البته تلخ تر است که همگان می دانند شکل گیری یک سازمان تروریستی در قامت «القاعده» و یا «طالبان» زاییده CIA آمریکا، ISI پاکستان و حمایت مالی سعودی است.
حتی چند ماه پیش هیلاری کلینتون وزیر امور خارجه آمریکا در مصاحبه با خبرگزاری هند، صریحا اعتراف می کند که طالبان و القاعده را خودمان ساختیم و ما اسامه بن لادن را آموزش داده، تجهیز کرده و از لحاظ مالی پشتیبانی کردیم.
4- و بالاخره باید گفت با توجه به این که حادثه 11 سپتامبر ساخته و پرداخته دولت آمریکا بود و امروز دلایل متعدد و غیرقابل خدشه ای این مسئله را به اثبات رسانده است و از سوی دیگر، بن لادن و تشکیلات تروریستی القاعده نیز با حمایت و کارگردانی آمریکایی ها در راستای ضربه زدن به جهان اسلام و در نقطه موازی انقلاب اسلامی به صحنه آمدند، اقدام دولت اوباما در کشتن بن لادن را باید در راستای احیای پروژه «اسلام هراسی» دانست که با شکل گیری انقلاب ها و قیام های مردمی و اسلامی در منطقه به محاق رفته بود. چه این که القاعده در تمامی سال های گذشته به عنوان ابزار و حربه درگیری آمریکا با جهان اسلام بوده است این بار نیز آمریکایی ها درصددند از مرده بن لادن فرصت سازی کرده و در شرایط حساس منطقه از آن بهره ببرند. چه این که برجسته کردن «القاعده»، «بن لادن»، «تروریسم» و... می تواند توجیهی را برای آمریکایی ها بتراشد تا به بهانه مبارزه با تروریسم و اتفاقات احتمالی تروریستی در آینده برای سرکوب قیام ها و انقلاب ها در منطقه خیز بردارد. طرفه آنکه معمر قذافی نیز در ابتدای قیام مردمی لیبی، انقلابیون این کشور را متهم کرد که آنها «القاعده» هستند نه مردم! اما همه این سناریوها و به صحنه آوردن دسیسه ها و توطئه ها در حالی است که نمی شود بیرون از واقعیت به آینده امید بست، آینده ای که چشم انداز آن خاورمیانه ای منهای سیطره آمریکا و رژیم صهیونیستی است.
حسام الدین برومند .

منبع: کیهان



کلمات کلیدی :
گفتمان کفر و نفاق
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 7:25 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

 

روش گفتمان کفر و نفاق
حسین کریمی
گفتمان، اصطلاح معاصری است که معانی چندی دارد. یکی از معانی که مراد این نوشتار است گفتمان به معنای فرهنگ غالب و چیره ای است که از هر راهی خود را بر افکار و اندیشه ها تحمیل می کند و اجازه نمی دهد تا انسان خود در فضای آزاد اندیشه ورزد و برپایه داده های علمی تحلیل و تبیین کند و برای خود و دیگران توصیه ای داشته باشد.
برای روشن شدن مطلب، به این نکته اشاره می شود که انسان برای شناخت خود و محیط اطراف و تشخیص موقعیت خود در هستی نیازمند ابزارهای شناختی است. قرآن این ابزارها را ابزارهای حسی دانسته است که مهمترین آن گوش وچشم است. البته گوش و چشم می توانند به عنوان ابزاری مفید، داده های اطلاعاتی را دریافت و به انسان منتقل کنند. اما آن چه از راه چشم و گوش به عنوان شناسه های دیداری و شنیداری دریافت می شود به طورکلی و عمومی امور جزئی و داده های کوچکی است که نمی توان با آن به قضاوت پرداخت. از این رو قلب و عقل به عنوان مهم ترین ابزار داده پردازی انسان عمل می کند و این امکان را به وی می بخشد تا با چیدمان خاصی آن را به معقول اولی و ثانوی تبدیل کند. بنابراین از ویژگی هایی که درچند داده مشترک به دست می آورد حکم می کند که محمد و علی و تقی و نقی انسان هستند و آنگاه حکم می کند که اینها از یک نوع می باشند که تحت عنوان کلی انسان (جانوری خردمند و گویا) قرارمی گیرند. از این پس است که تبیین و تحلیل های عقلانی انجام می شود و داده پردازی، مسیر انسانی را تعریف و تبیین و توصیه می کند.
بنابراین ابزارهای شناختی از احساس تا عقل، نقش مهمی در ایجاد شناخت و بینش و نگرش انسانی ایفا می کند که بدون هریک از آنها نمی توان از انسان به مفهوم شناخته شده سخن گفت.
دراین میان قرآن، توضیح می دهد که گاه در ابزارهای شناختی از حس و عقل خللی از سوی خود شخص و یا دیگران پدیدار می گردد و داده ها به درستی به دست نمی آید و یا دربخش داده پردازی خللی بوجود می آید و انسان شناخت ناقص و یا نادرستی ازخود و محیط و موقعیت و وضعیت خویش در جامعه و جهان به دست می آورد و بینش و نگرش و گرایش های وی نیز از آثار و پیامدهای سوء آن در امان نمی ماند.
تأثیر محیط بر انسان
یکی از علل و عواملی که در روند درست داده گیری و داده پردازی خلل و اخلال ایجاد می کند، مسئله گفتمان هاست. بی گمان در هر زمانی گفتمان خود را بر مردم و جامعه چیره می سازد. در گذشته این مسئله کمتر اتفاق می افتاد؛ زیرا ارتباطات و فناوری ارتباط به گونه ای نبود که بتواند مردم را تحت سیطره خودش درآورد. اما با افزایش و پیشرفت فن آوری، این فرصت از آدمی سلب شده است که خودش باشد و لذا هر شخصی به نظر، خودش است ولی در باطن، دیگری است. به این معنا که لیبرالیسم فردی هر روز با فن آوری و افزایش و گسترش ارتباط کاهش می یابد و سوسیالیسم خود را بر همه بخش های انسانی تحمیل می کند. هر شخصی پیش از آن که خود باشد، دیگر و جامعه است و این گونه است که حریم خصوصی به معنای اندیشه و تفکر فردی، از هم فرو می پاشد و جایی برای تنفس و زندگی نمی یابد.
قرآن از این مسئله به عنوان تأثیر محیط یاد می کند. در جامعه ای که گفتمانی چیره شود کم تر انسانی می تواند از تأثیر و آثار آن در امان ماند. به عنوان نمونه در عصری که همگان خورشید را مرکز هستی تلقی می کردند و یا از ایستایی آن سخن می گفتند کسی نمی توانست فکر کند که خورشید نیز همانند ستارگان دیگر در حرکت است و ایستایی ندارد. این تحمیل گری همواره غیرمستقیم است و فرد بی آن که بفهمد همان گونه می اندیشد که گفتمان غالب و چیره خواسته است. در عصر حس گرایی عقلایی، گفتمان چیره این است که روش تجربی و حسی مساوی با حقیقت است و هر آن چه به روش تجربی قابل آزمون و آزمایش نباشد، خرافات است و این گونه است که متافیزیک به عنوان تفکری خرافی به کناری نهاده می شود.
گفتمان کفرآلود زمان نوح(ع)
قرآن گفتمان عصر نوح را مورد تحلیل و تجزیه قرار می دهد و بیان می کند که چرا خداوند و حضرت نوح(ع) به این نتیجه رسیدند که این مردم قابلیت هدایت را نداشته اند و باید نابود گردند. در تعبیر قرآنی که در سوره کوتاه نوح آمده خداوند از زبان حضرت نوح(ع) می فرماید: این مردمان جز فاجر و کافر نمی زایند. به این معنا که زایش ایشان برخلاف زایش طبیعی است که می بایست براساس فجور و تقوا و تسویه میان آن دو باشد؛ زیرا در سوره شمس آیه 7 و 8 می فرماید: و نفس و ما سویها فالهمها فجورها و تقویها؛ سوگند به نفس انسان که خداوند آن را در حالت استوا و اعتدال آفرید و همزمان تقوا و فجور را به او الهام کرد. این الهام چه به معنای الهام غریزه و فطرت باشد و چه معنای آموزش از راه اکتساب، آدمی را در حالتی ترسیم می کند که هر دو گونه قابلیت را دارا می باشد و هنگام زایش از آن برخوردار است. اما مردم عصر حضرت نوح به گونه ای بوده اند که دیگر در این حالت تسویه زاده نمی شدند و آن چه با ایشان همراه بود فجور بی تقوا بوده است.دلیل این مسئله را قرآن، تأثیر محیط زیست بر بشر می داند. از آن جایی که محیط زمان نوح در آن حد و اندازه آلوده شده و به لجن و فجور کشیده شده بود که به فرزندان اجازه داده نمی شد تا از تسویه برخوردار گردند و همزمان با فجور از الهام تقوایی نیز برخوردار گشته و به شکل اختیار و انتخاب یکی از دو گزینه را برگزینند، بلکه آنان تحت تأثیر گفتمان چیره و غالب همواره تنها از فجور بهره مند می شدند و کودکان و فرزندان نمی توانستند از تقوا و ایمان آگاه گردند و شناختی نسبت به آن به دست آورده و به اختیار انتخاب و گزینش کنند.
چنین افرادی دیگر امکان این را به دیگری (فرزندان) نمی دهند تا خود به اختیار گزینش کنند و میان حق و باطل و ایمان و کفر و فجور و تقوا یکی را برگزیند. این همان مسئله گفتمان غالب در اصطلاح این نوشتار است.
در زمان ما نیز گفتمان ها آثار مخربی به جا می گذارند. البته می توان تصور کرد که زمانی تنها گفتمان غالب تقوا و ایمان و عدالت باشد ولی این بدان معنا نخواهد بود که گفتمان غیرغالب امکان حضور و بروز ندارد؛ زیرا این معنای جبر است که بی ابتلایی، به ایمان و بهشت ختم می شود. در تحلیل قرآنی هر چند امکان این وجود دارد که گفتمان غالب حق و ایمان و عدالت باشد ولی این هرگز به معنای جبر و فقدان فجور و کفر نیست که انسان را تنها در یک راه اجباری قرار دهد. از این رو در عصر حاکمیت اسلام در دوره نبوی و علوی هر چند گفتمان غالب، اسلام و ایمان بود، ولی کفر و نفاق و فجور نیز امکان حضور داشتند، همچنانکه در عصر ظهور نیز با وجود گفتمان غالب مهدویت و عدالت، گفتمان مسیحی و یهودی نیز وجود خواهد داشت و کفر حتی این امکان را می یابد که حضرت ولی عصر (عج) را به شهادت برساند.
روش گفتمان کفر و نفاق
اما آن چه مدنظر این نوشتار است آن که گفتمان غالب کفر و نفاق و فجور برخلاف گفتمان حق و عدالت و ایمان، می کوشد تا به گونه ای عمل کند که گفتمان های دیگر هرگز فرصت ظهور ولو نابرابر را نیابد و به عنوان گفتمان مغلوب خود را نشان دهد. این گونه است که گفتمانی تک محور و تک نهاد می شود و کسانی که در این گفتمان زندگی می کنند و نفس می کشند امکان آن را نمی یابند تا با گفتمان ها رقیب و یا آشنا شوند چه برسد که بدان بپیوندند. به سخن دیگر شرایط را چنان فراهم می آورند که تنها همان اندیشه و تفکر به گوش برسد و به چشم آید و صدای اندیشه و فکر رقیبی شنیده نشود و یا حتی اگر شنیده شد، با جوسازی امکان گرویدن افراد را به آن سلب کنند. این روش در گذشته تجربه شده و اکنون با فن آوری ارتباطات و ابزارهای موجود و جوسازی به گونه ای عمل می شود که به عنوان مثال چادر امر مذموم تلقی شود و یا نماز خواندن ضدروشنفکری معنا شود و یا تقلید و اطاعت از ولایت معصوم(ع) امر دور از خرد و عقلانیت معنا یابد.
در چنین فضا و گفتمانی است که هم نوایی و همرأیی و همدلی با گفتمان غالب عین خردورزی و تفکر و روشنفکری قلمداد می شود و به دیگران یا فرصت تفکر دیگر نمی دهند و یا اگر صدای مخالفی شنیده شد در فضا و جوی قرار می دهند که شخص به طور طبیعی اختیار انتخاب و گزینش را نداشته باشد. این گونه است که باید گفت: لایلدوا الافاجرا کفارا؛ چنین جامعه ای فرصت برابر اندیشه و تفکر و انتخاب را به نام تفکر و اندیشه و انتخاب از آدمی سلب می کند و نمی گذارد تا انسان به استوا و تعادل، زاده شود و رشد کند و راه خویش را به اختیار خویش انتخاب کند.به نظر می رسد که برخی از احزاب و تفکرات موجود در جوامع به پیروی از اقتدار رسانه ای غرب و تفکر لیبرال دمکراسی غربی که گفتمان غرب است این گونه رفتار می کنند و فرصت برابر هرگونه تفکر و اندیشه و شناخت و انتخابی را از جوانان آن مرز و بوم می گیرند.

 
منبع: روزنامه کیهان



کلمات کلیدی :
10قانون شهید علمدار
نوشته شده توسط ســرباز در ساعت 2:1 صبح

بسم الله الرحمن الرحیم

10 قانون شهید علمدار

شهید سیدمجتبی علمدار 11دی 1345 در شهرستان ساری متولد شد. شهید علمدار در سن 17 سالگی به عضویت بسیج درآمد و در اواخر سال 1362به کردستان رفت.
سیدمجتبی برای اولین بار در عملیات کربلای یک شرکت کرد و مدتی پس از آن وارد گردان مسلم بن عقیل در لشکر 25 کربلا شد و تا پایان جنگ در آنجا ماند. او در عملیات کربلای 4و 5 نیز حضور داشت. در کربلای 8مجروح شد و مدتی بعد به جبهه بازگشت و در عملیات کربلای 10 در جبهه شمالی محور سلیمانیه- ماووت شرکت نمود.
سیدمجتبی علمدار در سال 1366مسئولیت فرماندهی گروهان سلمان از گردان مسلم ابن عقیل- از گردان های خط شکن لشکر 25 کربلا- را برعهده گرفت و در عملیات والفجر10 نقش آفرینی مؤثری داشت.
شهید علمدار در سه راهی خرمال، سیدصادق و دجیله در منطقه کردستان عراق رشادت های فراوانی را از خود نشان داد و از ناحیه پهلو مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شدت مجروح شد. سیدمجتبی در دی ماه 1364، در عملیات والفجر8، به شدت شیمیایی شد.
شهید علمدار بعد از اتمام جنگ در واحد طرح و عملیات لشکر 25 کربلا در ساری مشغول خدمت شد و علاوه بر این مسئولیت در واحد تربیت بدنی لشکر بعنوان عضو اصلی هیئت رهروان حضرت امام(ره) هم انتخاب شد.
حاج سیدمجتبی علمدار که مداح اهل بیت هم بود سرانجام در اوایل دی سال 1375 به دلیل جراحت شیمیایی روانه بیمارستان شد و بعد از یک هفته بی هوشی کامل هنگام اذان مغرب روز 11 دی به شهادت رسید.
آنچه خواهید خواند قوانینی است که سیدمجتبی علمدار برای خود وضع کرد تا با تربیت نفس و روح خویش در مقابل معبودش سربلند و سرافراز حاضر شود.
قانون اول: بارالها، اعتراف می کنم از اینکه قرآن را نشناختم و به قرآن عمل نکردم. حداقل روزی ده آیه قرآن را باید بخوانم. اگر روزی کوتاهی کردم و به هر دلیلی نتوانستم این ده آیه را بخوانم روز بعد باید حتماً یک جزء کامل بخوانم. (تاریخ اجراء4/5/69)
قانون دوم: پروردگارا! اعتراف می کنم از اینکه نمازم را بی معنی خواندم و حواسم جای دیگری بود، در نتیجه دچار شک در نماز شدم. حداقل روزی دو رکعت نماز قضا باید بخوانم. اگر روزی به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت نماز را بخوانم، روز بعد باید نماز قضای یک 24 ساعت (17 رکعت) بخوانم. (تاریخ اجراء
11/5/69)
قانون سوم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه مرگ را فراموش کردم و تعهد کردم مواظب اعمالم باشم ولی نشدم. حداقل هر شب قبل از خواب باید دو رکعت نماز تقرب بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این دو رکعت را بجا بیاورم روز بعد باید 20ریال صدقه و 8رکعت نماز قضا بجا بیاورم. (تاریخ اجراء 26/5/69)
قانون چهارم: خدایا! اعتراف می کنم از اینکه شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم. حداقل در هر هفته باید دو شب نماز شب بخوانم و بهتر است شب های پنجشنبه و شب جمعه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم شبی را بجا بیاورم باید بجای هر شب 50ریال صدقه و 11رکعت تمام را به جا بیاورم. (تاریخ اجراء 16/6/69)
قانون پنجم: خدایا اعتراف می کنم از اینکه «خدا می بیند» را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خودم کار کردم. حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح جمعه باید سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد 4صبح زیارت عاشورا و یک جزء قرآن بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آن را در اولین فرصت به اضافه 2حزب قرآن بخوانم. (تاریخ اجراء
13/7/69)
قانون ششم: حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم، باید به ازای هر صلوات 10 ریال صدقه بدهم و 100صلوات بفرستم. (تاریخ اجراء 18/8/69)
قانون هفتم: حداقل باید در هر 24 ساعت 70بار استغفار کنم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا آورم، در 24 ساعت بعدی باید 300 بار استغفار کنم و باز هم 300 به 600 تبدیل می شود. (تاریخ اجراء
30/9/69)
قانون هشتم: هر کجا که نماز را تمام می خوانم باید در هفته 2روز را روزه بگیرم، بهتر است که دوشنبه و پنج شنبه باشد. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم در هفته بعد به ازای دو روز 3 روز و به ازای هر روز 100 ریال صدقه باید بپردازم. (تاریخ اجراء
19/11/69)
قانون نهم: در هر روز باید 5مسئله از احکام حضرت امام(ره) را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را بجا بیاورم روز بعد باید 15مسئله بخوانم. (تاریخ اجراء 14/1/70)
قانون دهم: در هر 24 ساعت باید 5 بار تسبیح حضرت زهرا(س) برای نماز یومیه و 2بار هم برای نماز قضا بگویم. اگر به هر دلیلی نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یک بار، 3مرتبه این عمل را تکرار کنم. (تاریخ اجراء 15/3/70)
منبع: مشرق نیوز

کیهان

 



کلمات کلیدی :


 
 

شارژ ایرانسل

فال حافظ

Free counter and web stats